سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

منوی اصلی

صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ
تعداد بازدیدها:


در باره من

کمیل سعیدی

 

آرشیو مطالب

بهمن 1388
اسفند1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389

آرشیو موضوعی

اخبار[7] . امام ورهبری[7] . انقلاب اسلامی[7] . اصطلاحات سیاسی[6] . اخبار صهیونیسم[4] . صهیونیسم[4] . خاطرات دفاع مقدس[2] . طنز سیاسی - اجتماعی[2] . فرهنگ ، فرهنگ سیاسى ، مشارکت سیاسى[2] . فرهنگ ، فرهنگ سیاسى ، مشارکت سیاسى . . نوسازی، فرضیات تئوریک نوسازی، ایستارهای سنتی، ایستارهای مدرن . صهونیسم . اصطلاحات سیاسی- تروریسم . اخبارصهیونیسم . اخلاق . انقلاب اسلامی -امام ورهبری . تحجر - تحجر حزبى و سیاسى - عوامل و نشانه هاى تحجر . تحجر ، تحجر حزبى و سیاسى ، عوامل و نشانه هاى تحجر و راه کارهاى م . خاطرات . صهیونیسم و بهائیت .

پیوندهـــــــــا

عاشق آسمونی
گاهِ رهایی
*پرواز روح*
TOWER SIAH POOSH
هه هه هه.....
مُهر بر لب زده
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
رشادت
کلبه حقیرانه من

فروشگاه اینترنتی ایران تجارت
هادی
تنهاترین زن

برو بچه های ارزشی
مذهب عشق
مذهب
.*عکس*.
رهروان حسینی ، فدائیان خمینی،پیروان خامنه ای
Ali 09357004336
اگر علم در ثریا باشد مردانی از فارس به آن دست می یابند(پیامبرص)
دریچه
آســــــمــونـــی بــاش
دنیای واقعی
برگی از دفتر زندگی


موعود پرواز نیلوفرعاشق
طلبه میلیونر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
سوز و گداز
موج آزاد اندیشی اسلامی
هنوز
فاااااصله...
وبلاگ دزدی
درد ما جز به ظهورش مداوا نشود...









بزرگترین پایگاه دانلود

یا حسین
ایــ عزیـــــز ـــــــران
· قالب های مذهبی

امکانات


این سایت را صفحه خانگی خود کنید ! تماس با مدیر سایت ! اضافه کردن این سایت به علاقه مندیها ! لینک RSS

 


طراح قالب

امیرحسین مهدی پور


Powered By
BLOGFA.COM

از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید


 طلبه
جوان هر روز می‌رفت دبیرستانها درس انگلیسی می‌داد. پولش هم می‌شد مایه
امرار معاش. می‌گفت اینطوری استقلالم بیشتره، نواقص حوزه رو بهتر می‌فهمم و
با شجاعت بیشتری می‌تونم نقد کنم. بهشتی تا آخر هم با حقوق بازنشستگی
آموزش و پرورش زندگی می‌کرد
.

 

***

از
بهشتی پرسید؛ روحانی هم می‌تونه تو شورای شهر بره؟ گفت: روحانی همه جا
می‌تونه بره به شرط اینکه علم اون رو داشته باشد نه اینکه تکیه‌اش به علوم
حوزوی باشه
.

 

گفت: صرف روحانی بودن به فرد صلاحیت ورود به هر کاری رو نمی‌ده.

 

***

صبح
بود، یه اتوبوس آدم پیاده شدند جلوی خونه بهشتی. یه نگاهی و براندازی
کردند و دوباره سوار شدند و رفتند. نگو دعوا شده بود، یکی گفته بود خونه
بهشتی کاخه. یکی دیگه گفته بودند هشت طبقه است. راننده بهشتی‌شناس بود. همه
رو آورده بود دم خونه گفته بود حالا ببینید و قضاوت کنید
.

 

***

بنی‌صدر
که فرار کرد زنش رو گرفتند. زنگ زد که زن بنی‌صدر تخلفی نکرده باید زود
آزاد بشه. آزادش نکردند. گفت با اختیارات خودم آزادش می‌کنم. بهشتی می‌گفت:
هر یک ثانیه که در زندان باشه گناهش گردن جمهوری اسلامیه
.

 

***

به جمع رو کرد و گفت: قدرت اجرایی و مدیریتی رجوی به درد نخست‌وزیری می‌خوره. حیف که التقاط و نفاق داره، اگر نداشت مناسب بود.

 

تو بدترین حالت هم، انگشت می‌گذاشت روی نکات مثبت.

 

***

الآن بهترین موقعیته، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار شهدای 1?خرداد رو بالا می‌گیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم می‌چسبه!

 

بهشتی بدون تعلل گفت: با دروغ می‌خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می‌کنه نه دروغ!

 

***

بهشتی
اسم جوان رو داده بود برای شورای صدا و سیما. گفته بودند ولی این مخالف
شماست، کلی علیه شما دنبال سند بوده! گفت: او جویاست و کنجکاو. چه اشکالی
دارد که سندی پیدا کند و مردم رو آگاه کند
.

 

***

همه
جمع شده بودند برای جلسه. باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره.
اومده بود که آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود.
گفته بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش
.

 

اخم باهنر رو که دید گفت: بچه‌ها منتظرند، سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم.

 

***

به
قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت می‌روی ساک خود را
به همراهت می‌دهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی

 

قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات...

 

***

مترجم
ترجمه کرد؛ «هیأت کوبایی می‌خواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه
ایستاده بودند تو کادر جز مترجم! پرسید مگه شما نمی‌آیی؟ گفت: همه می‌دونند
من توده‌ایم، برای شما بد می‌شود. خندید؛ باید شما هم باشید، دقیقاً کنار
من! کادر کامل شد
.

 

***

گفتند
حالا که «مرگ بر شاه» همه‌گیر شده؛ شعار جدید بدیم. «شاه زنازاده است،
خمینی آزاده است». آشفته شده‌بود. گفت: رضاخان ازدواج کرده، این شعار حرام
است. از پلکان حرام که نمی‌شود به بام سعادت حلال رسید
.

 

***

رفته
بودند سخنرانی، منافقین هم آدم آورده‌بودند. جا نبود. بیرون شعار
می‌دادند. آخر سر گفتند، حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقیها نخورید.
گفت: این همه راه آمده‌اند علیه من شعار بدهند. بگذارید چند «مرگ بر
بهشتی» هم در حضور من بگویند. از همان در اصلی رفت
...

 

***

با بی‌ادبی بلند شد به توهین کردن به شریعتی. بهشتی سرخ شد و گفت: حق نداری راجع به یک مسلمان اینطور حرف بزنی.

 

هول
شدند و چند نفر حرف تو حرف آوردند که یعنی بگذریم. گفت: شریعتی که جای
خود! غیر مسلمان را هم نباید با بی‌ادبی مورد انتقاد قرار بدیم
.

 

***

اومده
بودند در خانه بهشتی که یک مقام سیاسی خارجی می‌خواهد شما را ببیند. گفت:
قراره به فرزندم دیکته بگویم. جمعه‌ام متعلق به خانواده است
.

 

نرفته بود. «بابا آب داد». بنویس پسر بابا!

 

 

راهش پررهرو باد

 

منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت
 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ دوشنبه 89/5/11 با موضوع نظر