سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

منوی اصلی

صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ
تعداد بازدیدها:


در باره من

کمیل سعیدی

 

آرشیو مطالب

بهمن 1388
اسفند1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389

آرشیو موضوعی

اخبار[7] . امام ورهبری[7] . انقلاب اسلامی[7] . اصطلاحات سیاسی[6] . اخبار صهیونیسم[4] . صهیونیسم[4] . خاطرات دفاع مقدس[2] . طنز سیاسی - اجتماعی[2] . فرهنگ ، فرهنگ سیاسى ، مشارکت سیاسى[2] . فرهنگ ، فرهنگ سیاسى ، مشارکت سیاسى . . نوسازی، فرضیات تئوریک نوسازی، ایستارهای سنتی، ایستارهای مدرن . صهونیسم . اصطلاحات سیاسی- تروریسم . اخبارصهیونیسم . اخلاق . انقلاب اسلامی -امام ورهبری . تحجر - تحجر حزبى و سیاسى - عوامل و نشانه هاى تحجر . تحجر ، تحجر حزبى و سیاسى ، عوامل و نشانه هاى تحجر و راه کارهاى م . خاطرات . صهیونیسم و بهائیت .

پیوندهـــــــــا

عاشق آسمونی
گاهِ رهایی
*پرواز روح*
TOWER SIAH POOSH
هه هه هه.....
مُهر بر لب زده
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
رشادت
کلبه حقیرانه من

فروشگاه اینترنتی ایران تجارت
هادی
تنهاترین زن

برو بچه های ارزشی
مذهب عشق
مذهب
.*عکس*.
رهروان حسینی ، فدائیان خمینی،پیروان خامنه ای
Ali 09357004336
اگر علم در ثریا باشد مردانی از فارس به آن دست می یابند(پیامبرص)
دریچه
آســــــمــونـــی بــاش
دنیای واقعی
برگی از دفتر زندگی


موعود پرواز نیلوفرعاشق
طلبه میلیونر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
سوز و گداز
موج آزاد اندیشی اسلامی
هنوز
فاااااصله...
وبلاگ دزدی
درد ما جز به ظهورش مداوا نشود...









بزرگترین پایگاه دانلود

یا حسین
ایــ عزیـــــز ـــــــران
· قالب های مذهبی

امکانات


این سایت را صفحه خانگی خود کنید ! تماس با مدیر سایت ! اضافه کردن این سایت به علاقه مندیها ! لینک RSS

 


طراح قالب

امیرحسین مهدی پور


Powered By
BLOGFA.COM

مادرم ...

مادرم...

گوشه‌هایی از خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از والده‌ی مکرمه‌شان

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif 1
پدر و مادرم، پدر و مادر خیلى خوبى بودند. مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى، حافظ شناس - البته حافظ شناس که مى‌گویم، نه به معناى علمى و اینها، به معناى مأنوس بودن با دیوان حافظ - و با قرآن کاملاً آشنا بود و صداى خوشى هم داشت.

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif 2
وقتى بچه بودیم، همه مى‌نشستیم و مادرم قرآن مى‌خواند؛ خیلى هم قرآن را شیرین و قشنگ مى‌خواند. ما بچه‌ها دورش جمع مى‌شدیم و برایمان به مناسبت، آیه‌هایى را که در مورد زندگى پیامبران است، مى‌گفت. من خودم اوّلین بار، زندگى حضرت موسى(ع)، زندگى حضرت ابراهیم(ع) و بعضى پیامبران دیگر را از مادرم - به این مناسبت - شنیدم. قرآن‌که مى‌خواند، به آیاتى که نام پیامبران در آن است مى‌رسید، بنا مى‌کرد به شرح دادن.

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif 3
بعضى از شعرهاى حافظ که هنوز - بعد از سنین نزدیکِ شصت سالگى - یادم است، از شعرهایى است که آن وقت از مادرم شنیدم. از جمله، این دو بیت یادم است:

سحر چون خسرو خاور عَلَم در کوهساران زد   به دست مرحمت یارم در امّیدواران زد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند   گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif 4
(مادرم) خانمى بود خیلى مهربان، خیلى فهمیده و فرزندانش را هم - البته مثل همه‌ى مادران - دوست مى‌داشت و رعایت آنها را مى‌کرد. پدرم عالِم دینى و ملّاى بزرگى بود. برخلاف مادرم که خیلى گیرا و حرّاف و خوش برخورد بود، پدرم مردى ساکت، آرام و کم حرف مى‌نمود؛ که این تأثیرات دوران طولانى طلبگى و تنهایى در گوشه‌ى حجره بود. البته پدرم تُرک زبان بود - ما اصلاً تبریزى هستیم؛ یعنى پدرم اهل خامنه‌ى تبریز است - و مادرم فارس زبان. ما به این ترتیب از بچگى، هم با زبان فارسى و هم با زبان ترکى آشنا شدیم و محیط خانه محیط خوبى بود. البته محیط شلوغى بود؛ منزل ما هم منزل کوچکى بود. شرایط زندگى، شرایط باز و راحتى نبود و طبعاً اینها در وضع کار ما اثر مى‌گذاشت.

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif 5
چیزى که حتماً مى‌دانم براى شما جالب است، این است که من همان وقت، معمّم بودم؛ یعنى در بین سنین ده و سیزده سالگى - که ایشان سؤال کردند - من عمامه به سرم و قبا به تنم بود! قبل از آن هم همین‌طور. از اوایلى که به مدرسه رفتم، با قبا رفتم؛ منتها تابستانها با سرِ برهنه مى‌رفتم، زمستان که مى‌شد، مادرم عمامه به سرم مى‌پیچید.

http://farsi.khamenei.ir/ndata/frame1/880323-3_t1.jpg

مادرم خودش دختر روحانى بود و برادران روحانى هم داشت، لذا عمامه پیچیدن را خوب بلد بود؛ سرِ ما عمامه مى‌پیچید و به مدرسه مى‌رفتیم. البته اسباب زحمت بود که جلوِ بچه‌ها، یکى با قباى بلند و لباس نوع دیگر باشد. طبعاً مقدارى حالت انگشت‌نمایى و اینها بود؛ اما ما با بازى و رفاقت و شیطنت و این‌طور چیزها جبران مى‌کردیم و نمى‌گذاشتیم که در این زمینه‌ها خیلى سخت بگذرد.

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif 6
دورانهاى کلاس اوّل و دوم و سوم را که اصلاً یادم نیست و الان هیچ نمى‌توانم قضاوتى بکنم که به چه درسهایى علاقه داشتم؛ لیکن در اواخر دوره‌ى دبستان - یعنى کلاس پنجم و ششم - به ریاضى و جغرافیا علاقه داشتم. خیلى به تاریخ علاقه داشتم، به هندسه هم - بخصوص - علاقه داشتم. البته در درسهاى دینى هم خیلى خوب بودم؛ قرآن را با صداى بلند مى‌خواندم - قرآن‌خوانِ مدرسه بودم - یک کتاب دینى را آن وقت به ما درس مى‌دادند - به نام تعلیمات دینى - براى آن وقتها کتاب خیلى خوبى بود؛ من تکّه‌هایى از آن کتاب را که فصل، فصل بود، حفظ مى‌کردم.

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif 7
به‌هرحال، گاهى انسان به فکر آینده مى‌افتد؛ اما من از این‌که چه زمانى به فکر آینده افتادم، هیچ یادم نیست. این‌که در آینده‌ى زندگى خودم، بنا بود چه شغلى را انتخاب کنم، از اوّل براى خود من و براى خانواده‌ام معلوم بود. همه مى‌دانستند که من بناست طلبه و روحانى شوم. این چیزى بود که پدرم مى‌خواست و مادرم به شدّت دوست مى‌داشت. خود من هم علاقه‌مند بودم؛ یعنى هیچ بى‌علاقه به این مسأله نبودم.

اما این‌که لباس ما را از اوّل، این لباس قرار دادند، به این نیّت نبود؛ به خاطر این بود که پدرم با هر کارى که رضاخان پهلوى کرده بود، مخالف بود - از جمله، اتّحاد شکل از لحاظ لباس - و دوست نمى‌داشت همان لباسى را که رضاخان به زور مى‌گوید، بپوشیم. مى‌دانید که رضاخان، لباس فعلى مردم را که آن زمان لباس فرنگى بود و از اروپا آمده بود، به زور بر مردم تحمیل کرد. ایرانیها لباس خاصى داشتند و همان لباس را مى‌پوشیدند. او اجبار کرد که بایستى این‌طور لباس بپوشید؛ این کلاه را سرتان بگذارید!

پدرم این را دوست نمى‌داشت، از این جهت بود که لباس ما را همان لباس معمولى خودش که لباس طلبگى بود، قرار داده بود؛ اما نیّت طلبه شدن و روحانى شدن من در ذهنشان بود. هم پدرم مى‌خواست، هم مادرم مى‌خواست، خود من هم مى‌خواستم. من دوست مى‌داشتم و از کلاس پنجم دبستان، عملاً درس طلبگى را در داخل مدرسه شروع کردم.

گفت و شنود با جمعی از نوجوانان و جوانان 14/11/76


 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ چهارشنبه 88/11/28 با موضوع امام ورهبری نظر