سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

منوی اصلی

صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ
تعداد بازدیدها:


در باره من

کمیل سعیدی

 

آرشیو مطالب

بهمن 1388
اسفند1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389

آرشیو موضوعی

اخبار[7] . امام ورهبری[7] . انقلاب اسلامی[7] . اصطلاحات سیاسی[6] . اخبار صهیونیسم[4] . صهیونیسم[4] . خاطرات دفاع مقدس[2] . طنز سیاسی - اجتماعی[2] . فرهنگ ، فرهنگ سیاسى ، مشارکت سیاسى[2] . فرهنگ ، فرهنگ سیاسى ، مشارکت سیاسى . . نوسازی، فرضیات تئوریک نوسازی، ایستارهای سنتی، ایستارهای مدرن . صهونیسم . اصطلاحات سیاسی- تروریسم . اخبارصهیونیسم . اخلاق . انقلاب اسلامی -امام ورهبری . تحجر - تحجر حزبى و سیاسى - عوامل و نشانه هاى تحجر . تحجر ، تحجر حزبى و سیاسى ، عوامل و نشانه هاى تحجر و راه کارهاى م . خاطرات . صهیونیسم و بهائیت .

پیوندهـــــــــا

عاشق آسمونی
گاهِ رهایی
*پرواز روح*
TOWER SIAH POOSH
هه هه هه.....
مُهر بر لب زده
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
رشادت
کلبه حقیرانه من

فروشگاه اینترنتی ایران تجارت
هادی
تنهاترین زن

برو بچه های ارزشی
مذهب عشق
مذهب
.*عکس*.
رهروان حسینی ، فدائیان خمینی،پیروان خامنه ای
Ali 09357004336
اگر علم در ثریا باشد مردانی از فارس به آن دست می یابند(پیامبرص)
دریچه
آســــــمــونـــی بــاش
دنیای واقعی
برگی از دفتر زندگی


موعود پرواز نیلوفرعاشق
طلبه میلیونر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
سوز و گداز
موج آزاد اندیشی اسلامی
هنوز
فاااااصله...
وبلاگ دزدی
درد ما جز به ظهورش مداوا نشود...









بزرگترین پایگاه دانلود

یا حسین
ایــ عزیـــــز ـــــــران
· قالب های مذهبی

امکانات


این سایت را صفحه خانگی خود کنید ! تماس با مدیر سایت ! اضافه کردن این سایت به علاقه مندیها ! لینک RSS

 


طراح قالب

امیرحسین مهدی پور


Powered By
BLOGFA.COM

فرمان ده گانه صهیونیزم

فرمان ده گانه صهیونیزم

صهیونیست ها با بهره گیری از قداست ده فرمان الهی که بر موسی (ع) در کوه تور نازل شده بود فرمان ده گانه ای را تدوین نمودند.

فرمان اول

در فرمان اول آمده است که یهودیت جریانی دینی نیست بلکه جریانی قومی است یعنی از دیدگاه صهیونیسم ماهیت دینی یهود به ماهیت نژادی تغییر یافته است.

یهودیان بر خلاف پیروان دیگر ادیان، برای پیوستن به دین خویش هیچگونه تبلیغی انجام نمی دهند؛ چرا که از نظر یهودیان تنها فردی یهودی به حساب می آید که اجداد او در طول تاریخ یهودی بوده اند. سخت گیری در این زمینه تا حدی است که معتقدند اگر مردی یهودی با زن غیر یهودی ازدواج کند، فرزند آنها یهودی نیست.

در کشور اسرائیل به شخصی که مادرش یهودی نیست تابعیت این کشور داده نمی شود. یهودیان با اتخاذ این سیستم بسته نژادی خود را امت ممتازی می دانند که بر تمامی اهل کتاب فضیلت دارند. ایشان معتقدند که خداوند متعال تنها متعلق به قوم یهود است و این قوم در نزد خداوند از جایگاهی بلند مرتبه برخورداراست.

بنابر این، قوم گرایی در دین یهود حاصلی جز نژادپرستی به همراه نداشته که البته با روح دین آسمانی در تضاد است.

فرمان دوم

فرمان دوم صهیونیسم بیان می دارد که هر فرد یهودی در هر نقطه دنیا باید از ستم و فقر و محرومیت نجات یابد و تنها راه نجات یهودیان مهاجرت به سرزمین موعود است .

بنابر فرمان اول و دوم صهیونیسم، تمامی اقوام خدمتگزاران یهودیان هستند و آوارگی شان از سرزمین خویش در مقابل تشکیل حکومت یهود بسیار کم ارزش است.

علت اصلی توصیه مذهبی انتخاب فلسطین برای تشکیل دولت یهود، در این است که فلسطین خاستگاه تمام ادیان الهی است. یهودیت و مسیحیت از این سرزمین پاک برخاسته اند. از آنجا که جد گرامی پیامبر اکرم (ص) حضرت اسماعیل و پدر بزرگوارش ابراهیم در این سرزمین مبعوث شده اند می توان فلسطین را خاستگاه اسلام نیز دانست.

شهر بیت المقدس محل اجتماع تمامی ادیان الهی است و کلیسا و مسجد و کنیسه در کنار یکدیگر قرار دارند. قبل از روی کار آمدن دولت صهیونیسم شهر بیت المقدس نمونه ای از همزیستی مسالت آمیز پیروان ادیان الهی در کنار یکدیگر بود.

فرمان سوم

فرمان سوم صهیونیسم بیانگر این مساله است که مشکلات یهودیان باید به دغدغه ای جهانی تبدیل شود و تمام امکانات بشر برای حل آن به کار رود. از آنجاکه یهودیان، اقلیت کوچکی از دنیای امروز را تشکیل می دهند، به تنهایی قادر به حل مسائل فرا روی خویش نیستندو بنا بر این لازم است که تمامی امکانات جهان برای حل مشکلات آنها بسیج شود که تا حدود زیادی نیز در این مساله موفق بوده اند.

تمامی سیاستمداران جهان به فکر ارائه راه حلی برای بحران فلسطین هستند و در جهت خواسته اسرائیل گام برمی دارند، حال آن که به طور مثال مساله کشمیر کمتر مورد توجه قرار می گیرد.

سیاست اسرائیل برای اینکه همواره در کانون توجه عالم قرار گیرد بر منبای ارتباط با قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان قرار گرفته است. صهیونیست ها در دوره ای از تاریخ به استعمار پیر انگلستان بسیار نزدیک بودند و بعد از جنگ جهانی دوم، همزمان با افول استیلای انگلیس، خود را به یهودیان آمریکا پیوند زدند، به گونه ای که اگر امروز دولت آمریکا دست از حمایت اسرائیل بردارد، سرنوشت این کشور در خاورمیانه به گونه ای دیگر رقم خواهد خورد.

التبه این ارتباط چنان هوشیارانه و سیستماتیک بنا نهاده شده است که افکار عمومی مردم دنیا، به خصوص مردم ایالات متحده با سیاستهای اسرائیل همراه است و در این راه فعالیتهای فرهنگی و رسانه ای نقش بسیار مهمی ایفا کرده اند.

تفکر مردم آمریکا به گونه ای جهت داده شده است که از فلسطینیان با عنوان تروریست و از یهودیان با نام مظلوم یاد می کنند.

حمایت دولت آمریکا از توسعه طلبی اسرائیلیان، منافع ایالات متحده در خاورمیانه را به خطر انداخته است. مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده بعد از حادثه 11 سپتامبر طی سخنانی،این حادثه عظیم را نتیجه سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده دانست.

معمرقذافی رهبر لیبی نیز محاصره عرفات توسط ارتش اسرائیل را در واقع محاصره جرج بوش رئیس جمهور ایالات متحده در میان صهیونیستها می داند.

فرمان چهارم

فرمان چهارم، بیانگر دیدگاه توسعه طلبانه مکتب صهیونیسم است. سیاست گسترش سرزمینی دولت یهود بر مبنای همین فرمان پی ریزی شده است.

در واقع سیاستمداران مکتب صهیونیسم به قلمرو کنونی دولت اسرائیل که شامل سرزمین فلسطین است قانع نبوده و ایده سرزمینی از سواحل نیل تا کرانه فرات را در ذهن می پرورانند. پرچم اسرائیل گویای این واقعیت است که تحقق چنین سرزمینی از اهداف رسمی دولت یهود است. پرچمی با زمینه سفید و طرح ستاره داوود که در متن آن نقش بسته و دو نوار آبی رنگ که در حاشیه بالایی و پایینی آن به چشم می خورد. اسرائیل، در تبیین پرچم خویش، از دو نوار بالایی و پایینی با عنوان دو رود نیل و فرات یاد می کنند و در واقع مدعی تصرف سرزمینهای واقع در بین این دو رود هست. اگرچه این رفتار در روابط بین المللی محکوم است، لیکن حمایت ابرقدرتی چون آمریکا، صهیونیستها را در رفتار گستاخانه خویش، مصمم تر می سازد.

یکی از سیاستمداران تندرو اسرائیل از دو نوار آبی پرچم این دولت به عنوان رودهای نیل و سند یاد می کند. با توجه به موقعیت جغرافیایی رود سند که در کشور پاکستان واقع است می توان به مقصود یهودیان که همانا رویای تصرف تمام سرزمنیهای اسلامی است پی برد.

ستاره داوود در پرچم اسرائیل اشاره به اعتقاد یهودیان به حضرت داوود، پیامبر بزرگ الهی و بینانگذار آل یهود است . اسرائیل حکومت خویش را تالی حکومت شکوهمند آن حضرت می داند. به عبارت دیگر ستاره داوود سمبل اعتقادات و دیدگاههای قوم یهود است. زمینه سفید پرچم نیز بیانگر صلح است که هیچ سنخیتی با ماهیت تجاوزگرانة این دولت ندارد.

نکته جالب در قانون اساسی اسرائیل مشخص نشدن مرزهای جغرافیایی این کشور است .چه این که هیچ حد و مرزی را در گسترش دولت خویش نمی پذیرند. در صورتی که به سابقه تاریخی تشکیل کشور اسرائیل مراجعه کنیم، در می یا بیم که قلمرو این کشور از مرزهای ابتدایی خویش بسیار فراتر رفته است.

استراتژی ارتش اسرائیل بر این مبناست که در هر گوشه دنیا که امنیت اسرائیل تهدید شود، باید در آنجا حضور داشت، بطور مثال اگر سوریه خطری برای امنیت اسرائیل ایجاد کند ارتش اسرائیل باید سوریه را تصرف کند؛و یا در صورت تهدید آمیز بودن برنامه های هسته ای ایران، نیروگاه هسته ای بوشهر باید نابود شود. بنابراین ماهیت فرمان چهارم صهیونیسم خطری بالقوه فراروی همسایگان اسرائیل و در واقع تهدیدی جدی علیه امنیت جهان اسلام است.

فرمان پنجم

فرمان پنجم صهیونیسم تخلیه سرزمین فلسطین از غیر یهودیان است. آواره کردن فلسطینیان از سرزمین مادری خویش، پیامد عمل به این فرمان است؛ به عبارتی دیگر پروژه مهاجرت یهودیان به فلسطین با کوچ اجباری فلسطینیان از دیار خویش تکمیل خواهد شد.

سردمداران یهود بر پاکسازی فلسطین از غیر یهودیان اصرار می ورزند و معتقدند که سرزمین موعود تنها، منزلگاه یهودیان پاک نهاد است. بنابراین پروژه آواره کردن فلسطینیان از سرزمین خویش از پشتوانه ایدئولوژیکی بسیار قوی برخوردار است.

پروژه اکتشاف بقایای معبد سلیمان در طبقه زیرین مسجد الاقصی بهانه ای برای نابودی قبله اول مسلمانان است. در صورت نابودی مسجد الاقصی تمامی تاریخ اسلام در این منطقه به فراموشی سپرده می شود و سیاست کلی اسرائیل نیز بر همین روال است. در سال 1968 میلادی فردی یهودی، مسجد الاقصی را به آتش کشید که به بهانه دیوانگی وی مسئاله را مختومه اعلام کردند.

مسئله مهمی که باید یادآور شوم این است که تصویر معروف مسجدی با گنبد طلایی که از رسانه ها پخش می شود، در واقع نمایی از مسجد عمر است و مسجد الاقصی به فاصله چند متری این مسجد واقع شده که دارای گنبدی به رنگ نقره ای است. اسرائیلی ها نیز سعی می کنند در تبلیغاتشان، مسجد عمر را به عنوان مسجد الاقصی به جهانیان معرفی کنند. دراین صورت دولت صهیونیسم می تواند بدون رویارویی با هیچگونه اعتراضی به تخریب مسجد الاقصی بپردازد.

فرمان ششم

فرمان ششم صهیونیسم بر مبنای نظامی گری شکل گرفته است، یهودیان به سبب اقلیت اجتماعی خویش در طول تاریخ همواره در جو ترس و وحشت زیسته اند. صهیونیسم برای از بین بردن هراس یهودیان تشکیل ارتش منظم و قدرتمند را هدف خویش قرار داده است. دولت اسرائیل چنان به اجرای این فرمان پایبند است که نظامی گری از حالت وسیله ای برای دفاع از دولت اسرائیل خارج شده و خود به صورت یکی از اهداف اصیل رژیم صهیونیستی در آمده است.

یک اندیشمند اسرائیلی در اظهار نظری بیان می دارد که همه دولتها، ارتش دارند اما اسرائیل ارتشی است که دولت دارد به همین خاطر دولت اسرائیل را با اصطلاح دولت پادگانی می نامند.

لازمه پیشرفت سیاستمداران اسرائیلی، یکی توانایی صحبت به زبان عبری و دیگری سابقه حضور در ارتش و عملیات های مهم نظامی است.با نگاهی به رهبران رژیم صهیونیستی از زمان تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 می بینیم که تمامی آنها توانایی صحبت به زبان عبری را دارا هستند و به جز خانم گلدامایر، تمامی رهبران اسرائیل از میان نظامیان این کشور بوده اند. دستیابی خانم گلدامایر به مناصب بالای دولت اسرائیل یکی از استثنائات مکتب صهیونیسیم است، چرا که اصولاً چهره های متعصب قوم یهود، زن را موجودی آلوده می دانند که ورود او به معابر یهودیان، ممنوع است. گلدامایر یکی از چهره های حزب کار اسرائیل است که به سبب دیدگاه سوسیا لیستی این حزب به مقام نخست وزیری اسرائیل رسید.

آریل شاررون نخست وزیر کنونی اسرائیل، جنایت های بسیاری را در مبارزه با فلسطینیان مرتکب شده است. بنیامین نتانیاهو و ایهود باراک نخست وزیران قبلی دولت اسرائیل نیز از صاحب منصبان ارتش اسرائیلی بوده اند. موشه دایان و مناخیم بگین نیز از شمار سیاستمدارانی هستند که همگی از درجه داران ارتش اسرائیل بوده اند.

در صورتی که در سایر کشورهای دنیا مانند انگلستان، میلیتارسیم(نظامی گری) نقطه تاریکی در پرونده سیاستمداران محسوب می شود.

در کشور اسرائیل فرد غیر نظامی وجود ندارد بلکه تمامی افراد اجتماع جایگاه ویژه ای در ارتش این کشور دارند، و به جهت حفظ آمادگی رزمی در دوره های یکماهه آموزش نظامی شرکت می کنند. در واقع آرزوی تشکیل بسیج 20 میلیونی در ایران، به طور رسمی در اسرائیل محقق شده است.

نکته دیگر در خصوص فرمان ششم(فرمان نظامی گری)، تکیه بر عنصر تکنولوژی در امر نظامی گری است. در صورتی که در کشوری مانند ایران در دوره جنگ تحمیلی هشت ساله، تکیه بر فرد، یعنی رزمنده شجاع و شهادت طلب یک اصل بود.

در دوران جنگ تحمیلی به سبب تحریم تسلیحاتی کشور، تکیه بر شجاعت فرزندان ملت نقش تعیین کننده ای در تعیین سرنوشت جنگ داشت؛ در صورتی که به سبب هراس شدید یهودیان از مرگ، سیاست ارتش اسرائیل بر مبنای تکنولوژی پیشرفته نظامی بنیان نهاده شده است. در سوره جمعه خداوند متعال صریحاً می فرماید که یهودیان ادعا می کنند که بهترین مردم هستند و خود را از مقربان درگاه الهی می دانند خداوند می فرماید اگر این چنین هستید آرزوی مرگ کنید سپس خداوند می فرماید اینان به سبب اعمالشان هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد.

بازتاب وسیع کشته شدن یک سرباز صهیونیسم در جامعه اسرائیل بیانگر هراس شدید یهودیان از پدیده مرگ است. به همین خاطر انجام عملیات شهادت طلبانه ضربه مهلکی بر ساختار امنیتی این کشور وارد می آورد.

ضعف روحی یهودیان در برابر پدیده مرگ موجب شکل گیری ساختار نظامی اسرائیل بر اساس تکنولوژی پیشرفته است تا تلفات انسانی جنگ در پایین ترین حد ممکن نگاه داشته شود.

به علت همین ترس یکی از نقاط ضعف ارتش اسرائیل پرهیز از شرکت در جنگهای فرسایشی است. با نگاهی اجمالی به تاریخ جنگهای اعراب اسرائیل ملاحظه می شود که هیچ یک بیش از 7 روز طول نکشیده است؛ یعنی دولت اسرائیل در جنگها همواره سعی نموده به کمک تکنولوژی پیشرفته ارتش خویش طی همان هفته اول جنگ به اهداف خویش رسیده سپس میدان جنگ را به پای میز مذاکره بکشا ند.

اعتراف به شکست و عقب نشیتی اسرائیل ازسرزمینهای عربی تا پیش از پیروزی حزب الله در لبنان، سابقه نداشته است.در صورتی که ارتش لبنان از ضعیف ترین ارتشهای منطقه در میان کشورهای عربی محسوب می شود. این پایمردی جوانان متدین شیعه مذهب لبنانی بود که در یک فرایند فرسایشی ارتش خونخوار اسرائیل را وادار به عقب نشین کرد.

فرمان هفتم

فرمان هفتم، سیاست ترور و ایجاد وحشت است. پی گیری سیاست ترور نیز مانند نظامی گری بخشی از ماهیت رژیم صهیونیستی است. بدین معنی که ترور وسیله ای جهت رسیدن به اهداف توسعه طلبانه رژیم اسرائیل نیست بلکه یکی از مبانی شکل گیری رژیم اسرائیل ایجاد وحشت در سرزمینهای اشغالی با استفاده از پدیده ترور است.

یکی از عوامل تسهیل کننده و شتاب دهنده تشکیل دولت اسرائیل پذیرش پدیده ترور به عنوان مبنای عملکرد این رژیم است.

تفکر صهیونیسم مورد قبول تمام یهودیان جهان قرار نگرفته است، به گونه ای که حتی در کشور اسرائیل نیز یهودیان فلسطین الاصل معتقدند که تشکیل دولت یهود قبل از ظهور منجی موعود حرام است و صهیونیسم دولتی اسرائیل را غاصب می دانند.این عده از یهودیان، همچنان شناسنامه های فلسطینی خویش را حفظ کرده اند.

نمونه هایی از یهودیان مخالف صهیونیسم در ایران، ایالات متحده و دیگر کشورهای دنیا فعال هستند. نوام چامسکی منتقد معروف آمریکایی، نمونه ای از یهودیانی است که به شدت با جریان صهیونیسم مخالف است.

تمامی جناحها و شخصیتهای داخلی رژیم اسرائیل، همانند حزب کار و حزب لیکود، آریل شارون و شیمون پزر، ترور را برای پیشبرد اهداف خویش ضروری می دانند. 5 گروه هدف حملات تروریستی این رژیم قرار گرفته اند. اولین هدف ترور، فعالان فلسطین به منظور ایجاد جو رعب و وحشت در بین فلسطینیان و تسریع در امر فرار آنها از سرزمنیهای اشغالی بودند . دومین گروهی که هدف ترور اسرائیلیان قرار گرفتند، انگلیسی های مقیم فلسطین بودند. شخصیتهای خارجی مستقل که افکار و عملکردشان در مجامع بین المللی تهدیدی بر منافع اسرائیل بود سومین گروهی بودند که هدف حملات تروریستی رژیم اسرائیل قرار گرفتند. برای مثال چندی بیش یکی از رهبران مسیحی لبنان به نام ایلی ابیقه برای فاش ساختن نقش آریل شارون در کشتار آوارگان اردوگاههای صبرا و شتیلا اعلام آمادگی کرد. این شخصیت در حادثه بمب گذاری در اتومبیل حامل وی کشته شد و در نتیجه شاهد اصلی پرونده ای که در دادگاه بلژیک برای بررسی جنایات آریل شارون تشکیل گردیده بود خاموش شد.

چهارمین گروه که هدف ترور اسرائیلیان قرار گرفتند، یهودیان مخالف صهیونیست بودند که در جهت مقابله با اهداف رژیم اسرائیل گام برمی داشتند.

ترور گروهی از یهودیان ساکن کشورهای دیگر به منظور وادار کردن آنها به مهاجرت به سرزمین فلسطین پنجمین هدف اسرائیل در راستای اجرای سیاست ترور است.

یکی از تاکتیکهای جذب یهودیان به سرزمین فلسطین ترور یهودیان در سرزمین خویش توسط مزدوران اسرائیلی و نسبت دادن این اقدامات به مخالفان یهودیت بوده است. برای مثال عده زیادی از یهودیان ساکن عراق هدف حمله اسرائیل قرار گرفتند و با نسبت دادن این حملات به مسلمانان عراق، جو وحشت آوری در بین یهودیان عراق ایجاد کردند و همین عامل زمینه مهاجرت یهودیان عراق به اسرائیل را فراهم ساخت. یکی از گمانه زنی ها، در مورد حادثه انفحار کنیسه ای در تونس که چند جهانگرد آلمانی نیز، در آن کشته شدند، بر مبنای دخالت امنیتی اسرائیل استوار است. دلیل چنین گمانی نیز سکونت جمعیت قریب به سه هزار نفری یهودی در تونس می باشد که این انفجار موجی از رعب و وحشت در بین آنها به وجود آورد و توانست سرآغازی بر مهاجرت این عده به اسرائیل باشد.

آریل شارون، نخست وزیر کنونی اسرائیل در پاییز سال 2001 ترور هدفمند رهبران فلسطینی را از سیاستهای راهبردی خویش اعلام کرد. چنین اعلام نظر صریحی در مورد ترور از سوی مقامات بلند پایه کشورها در ادبیات سیاسی امروز جهان پذیرفته نیست.

تشدید حملات تروریستی علیه رهبران سازمانهای فلسطینی نظیر گروه حماس و جهاد اسلامی و جنبش فتح بیانگر عزم راسخ شارون بر اجرای سیاست ترور است.

یهودیانی که از مهاجرت به اسرائیل امتناع می ورزند به کمک اهرم ترور و وحشت ناشی از آن تحت فشار قرار می گیرند. توجیه ایدئولوژیک این رفتار بر این اساس است که یهودیانی که از مهاجرت به سرزمین موعود سرباز می زنند به آرمان یهود خیانت کرده ومرتکب گناه نابخشودنی شده اند.ماموران امنیتی اسرائیل گاهی به واسطه چنین توجیهاتی و زمانی بدون هیچگونه توجیه ایدئولوژیک به ترور اهداف مورد نظر دولت اسرائیل می پردازند.

سیاست دیگر دولت اسرائیل در کوچاندن یهودیان به فلسطین، وعده امنیت، رفاه و ثروت برای مهاجران یهود است. دولت اسرائیل یهودیانی را که در کشورهای مختلف از فقر اقتصادی رنج می برند، با وعده های بهبود وضع اقتصادی، برخورداری از بیمه های اجتماعی و تأمین امکانات مناسب زندگی تطمیع کرده و خلاصه اینکه از اسرائیل با عنوان بهشت روی زمین نام می برد. بسیاری از یهودیان شوروی سابق، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به امید برخورداری از سطح زندگی بهتر به اسرائیل کوچ کردند؛ البته دولت اسرائیل تمامی مقدمات استقبال از یهودیان تازه وارد را فراهم آورده است.

سیاست جدید دولت اسرائیل، بهره گیری از اقتصاد بهم ریخته کشور آرژانتین و جذب سرمایه داران یهودی این کشور به سوی سرزمین فلسطین است. بسیاری از یهودیان ساکن ایران نیز همزمان با تشکیل دولت اسرائیل،عازم سرزمین رویاهای خویش گشتند، و تنها عده معدودی از آنها هم اکنون در ایران به سر می برند. جهت گیری سیاسی یهودیان ساکن ایران چندان ملموس نیست و به وضوح نمی توان گفت که چه تعداد از آن پیرو خط مشی صهیونیسم هستند و چه تعدادی مخالف سیاستهای دولت اسرائیل می باشند.

به طور مثال چندی بیش، عده ای از یهودیان به جرم جاسوسی برای دولت اسرائیل در شیراز دستگیر و محاکمه شدند، لیکن به طور کلی می توان گفت که اکثریت یهودیانی که سکونت در ایران را بر مهاجرت به اسرائیل ترجیح داده اند، با سیاستهای دولت اسرائیل مؤافق نیستند.

فرمان هشتم

فرمان هشتم بر ایجاد جامعه یهودی در فلسطین اشغالی تاکید دارد. منظور از ایجاد جامعه یهودی، تشکیل جامعه ای با فرهنگ مشخص یهودی است. امروزه جامعه یهود در اسرائیل با نام جامعه موزاییکی شناخته می شود، بدین معنا که یهودیان از کشورهای مختلف با فرهنگهای متفاوت در قالب کشور اسرائیل در کنار یکدیگر قرار گرفته اند.

یهودیان اروپایی تبار با فرهنگی برگرفته از دموکراسی و لیبرالیسم حاکم بر اروپا، هیچ قرابتی با یهودیان دارای تمایلات کمونیستی که از شوروی سابق می آیند احساس نمی کنند. وضعیت یهودیانی که از کشورهای اسلامی به اسرائیل کوچ کرده اند نیز بر همین منوال است.

در واقع یک نوع گسیختگی فرهنگی در جامعه اسرائیل به چشم می خورد که تشکیل دولت اسرائیل برای پیوند بین این فرهنگها کافی به نظر نمی رسد. یهودیانی که از کشورهای شرقی به اسرائیل آمده اند، پایبندی شدیدی به اصالت زندگی خانوادگی در خویش احساس می کنند؛ حال آن که یهودیان با تمایلات غربی ارزشی برای بنیان خانواده قائل نیستند.

بنابراین فراهم آوردن مقدمات فرهنگ سازی در جامعه اسرائیل و ایجاد جامعه ای یکپارچه و مبتنی بر ارزشهای مشترک از سوی تئوری پردازان صهیونیسم مورد توجه قرار گرفته است. تاکنون اسرائیلیها در ایجاد چنین جامعه ای توفیقی بدست نیاورده اند و شکافهای موجود در جامعه اسرائیل در لحظات حساس نمود بیشتری پیدا می کند.

سیاست دولت اسرائیل، همزمان با شروع موج جدید انتفاضه، بر مبنای تلاش برای تقویت وحدت ملی در مقابل دشمن خارجی شکل گرفته است.

فرمان نهم

فرمان نهم اذعان می دارد که اسرائیل دولتی است متعلق به تمامی یهودیان جهان. از دید صهیونیسم، هر یهودی در هر نقطه دنیا که ساکن باشد، شهروند اسرائیل محسوب می شود و دولت اسرائیل با نام دفاع از حقوق شهروندان خویش، حق دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر را خواهد د اشت .

به طور مثال درجریان محاکمه یازده یهودی به جرم جاسوسی برای اسرائیل، درشهر شیراز، اقدامات اسرائیل موجب اعتراض نظام بین المللی علیه ایران شد. سیاست دیگری که دولت اسرائیل از اجرای فرمان نهم دنبال می کند، فراهم آوردن زمینه نفوذ یهودیان در هیئت حاکمه سایر کشورهاست تا در سایه آن به منافع ملی اسرائیل در سایر کشورها لطمه ای وارد نشود.

آثار چنین تفکری، به روشنی در ساختار قدرت کشورهای اروپایی و ایالات متحده به چشم می خورد.

اقدام به جاسوسی توسط یهودیانی که شهروند اسرائیل محسوب شده و در کشورهایی دیگر به سر می برند، هیچ احساس گناهی را در نزد چنین اشخاصی بر نمی انگیزد و نوعی خدمت به سرزمین مادری خویش محسوب میشود.

فرمان دهم

بر اساس فرمان دهم اسرائیلیان اعتقاد دارند که ابزارهای متفاوت، برای نیل به اهداف ثابت مورد نیاز است. صهیونیستها معتقدند که به منظور رسیدن به اهداف خویش بهره گیری از هر وسیله ای هر چند در دین یهود حرام شده باشد مجاز است.

به عنوان مثال، به رغم تحریم فساد اخلاقی در دین یهود، صهیونیستها از به کار گرفتن این ابزار در مقابله با دشمنانشان کوتاهی نمی کنند. یکی دیگر از تاکتیکهای صهونیستها این است که هیچگاه منظور اصیل خویش را در هنگام بیان دیدگاههای خود بروز نمی دهند و همواره در هاله ای از ابهام سخن می گویند.

هدف اسرائیلیها از اینگونه سخنان ابهام آمیز، این است که گریزگاه مناسبی برای فرار از زیر بار تعهدات خویش داشته باشند.

گرچه تاکتیکهای صهیونیستها در جهت نیل به اهدافشان بسته به شرایط متغیر است لیکن اسرائیلیها همواره بر رعایت این 10 اصل کلی اصرار می ورزند.


 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ دوشنبه 88/12/24 با موضوع نظر
اورشلیم ، بیت المقدس

اورشلیمjerusalem


بیت المقدّس یا اورشلیم، بزرگ ترین و پرجمعیّت ترین شهر و مرکز فلسطین است که بر کوه های «موریا»بنا شده و کوه های صهیون و زیتون از شرق و غرب آن را احاطه کرده اند.این شهر محلّ اولیّن قبله ی مسلمانان، دومین مسجد اسلام، سومین حرم شریف (بعد از مکّه و مدینه)و بنا به فرموده ای از امّام علی (ع)یکی از چهار قصر بهشتی در دنیاست که این چهار قصر عبارتند از:مسجدالحرام، مسجدالنبی(ص)، مسجد بیت المقدّس و مسجد کوفه.
اورشلیم از دو کلمه«اور»و «شلیم»تشکیل یافته است. در زبان عبری «اور»به معنای آتش، روشنایی و مقدّس و «شلیم»به مفهوم شهر، صلح و آرامش است، و بر روی هم به معنی شهر مقدّس،شهر روشنایی، صلح و آرامش است.یهودی ها آن را «بیت همیقداش»به معنی خانه مقدّس نیز می گویند و تا قبل از ظهور اسلام ایلیا نیز خواند شده است.بعد از ظهور اسلام، به تدریج اسامی بیت القدس، بیت المقدّس و مدینه مقدّسه بر آن اطلاق شد.
دایرة المعارف تشیع ذیل واژه ی بیت المقدّس آورده است:
درباره ی فضایل این شهر بسیار گفته و نوشته اند:این شهررا انبیا بنا کرده اند.داوود(ع)و سلیمان (ع)، در این شهر حکومت داشتند، خداوند زکریّا(ع)را به یحیی(ع)، در همین جا بشارت داد.جبال و طیر را در بیت المقدّس برای داوود (ع)مسخّر ساخت، هاجر از کوثا به بیت المقدّس هجرت کرد، موسی(ع)در اینجا به نور پروردگار نگریست در همین جا با خدا تکلّم کرد، مریم عَذرا در بیت المقدّس وفات یافت.عیسی در همین جا زاده شد و عروج کرد، محشر و منشر حساب روز جزا و صراط در همین جا بر پاخواهد شد و اوّلین بقعه ای که در روی زمین ساخته شده همان است که بر صخره بیت المقدّس بنا گردیده است.
همچنین حضرت ابراهیم (ع)فرزندش اسماعیل را برای قربانی کردن به بالای صخره برد و حضرت محمّد (ص) نیزاز این کوه به معراج رفتند.
بدین ترتیب با شهری روبه رو هستیم که برای هر سه دین بزرگ آسمانی، بسیار مقدّس به حساب می آید.
تاریخ، بیانگر آن است که این شهرِ صخره ای، دست کم در طیّ قرون،بیست بار تحت محاصره ی شدید واقع شده، دو بار به دست مهاجمان به کلی ویران گشته و بر جایش شخم زده اند؛ هجده بار تجدید ساختمان شده و سه بار معبد آن بازسازی و مرمّت گردیده است و مردمش شش بار وادار به تغییر دین و مذهب خود شده اند.

معبد سلیمان

همان گونه که گفته شد، اورشلیم در فلسطین واقع است. نام قدیم فلسطین «کنعان»بود و تاریخ آن به سه تا چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح(ع)می رسد، تقریباً در قرن سوم پیش از میلاد، حضرت ابراهیم (ع)به این سرزمین آمد.فرزندان ایشان در این مکان سکنا گزیدند، تا آنکه در زمان یعقوب (ع)سیر حوادث، یوسف(ع)را در مصر به قدرت رساند.بر اثر قحطی گسترده، پای فرزندان یعقوب برای گرفتن آذوقه به مصر باز شد.یوسف (ع)برادران را شناسایی کرد و بدین ترتیب خانواده یعقوب (ع)و فرزندان او (بنی اسرائیل)به مصر منتقل شدند.
بنی اسرائیل تا زمان زنده بودن یوسف (ع)در مصر با احترام زندگی می کردند.امّا پس از مرگ او، وضع دگرگون شد.یوسف (ع)پیش از مرگ، همه را جمع کرد و از سختی ای که به آنان می رسد خبر داد.او گفت که مردان کشته خواهند شد، شکم زنان آبستن دریده و کودکان ذبح خواهند شد تا اینکه خداوند حق را به دست یکی از فرزندان لاوی بن یعقوب ظاهر کند.بنی اسرائیل پس از مرگ یوسف 400سال غیبت سختی را تحمل کردند و همواره درانتظار منجی خود بودند.
با ظهور منجی یهودیان -موسی (ع)-قوم بنی اسرائیل از سرزمین مصر به مقصد سرزمین موعود به حرکت درآمدند.موسی (ع)به اذن خداوند دریا را شکافت و فرعونیان همه در آب غرق شدند.موسی (ع)می توانست با بنی اسرائیل به مصر بازگردند، زیرا آنان تمام نقاط مصر را به خوبی می شناختند امّا مأموریت ایشان استقرار در فلسطین و قدس بود تا بتوانند حکومتی تشکیل دهند و پایه گذار حکومت جهانی موحّدان شوند.
پیمودن این مسافت 40 سال به طول انجامید .ایشان 40 سال سرگردانی را به خاطر نافرمانی از دستورات پیامبرشان تحمل کردند ، دچار بیماری و مرگ شدند، پیامبر خود، موسی (ع)، را از دست دادند در حالی که هرگز قبر او را نیافتند و سرانجام در زمان یوشع، جانشین حضرت موسی (ع)، بنی اسرائیل به فلسطین رسیدند.قوم فلسطین در مقابل آنان مقاومت کرد و بنی اسرائیل را مغلوب ساخت.لیکن پس از جنگ های فراوان، مجدداً بنی اسرائیل قدرت گرفتند و بر شهرها مسلّط شدند.در حدود 1000ق.م حضرت داوود(ع)توانست اورشلیم را از دست فلسطینیان خارج کند. حضرت داوود(ع)به فرمان خداوند به ساختن بنای قدس؛ یعنی خانه ی خدا اقدام نمود.امّا از آنجایی که ساخت این بنای مقدّس در اواخر عمر او شروع شد، فرصت اجرای کامل بنای خانه ی خدا را نیافت.بدین سبب پیش از بنای قدس به او ندا رسید که:تکمیل بنای خانه ات را به فرزندت سلیمان واگذاشتیم.
بنابراین بنای معبد بیت المقدّس را داوود(ع)آغاز کرد امّا در زمان سلیمان (ع)با نام معبد یا هیکل سلیمان به پایان رسید.لازم به ذکر است بیت الله الحرام؛ یعنی خانه ی کعبه تقریباً هزار و صد سال زودتر از بنای معبد بیت المقدّس، به دست حضرت ابراهیم (ع)ساخته شد.
سلیمان تمام موقوفات پدر را به داخل خانه ی خدا برد و طلا و نقره و سایر آلات و ادوات را که برای خانه ی خدا هدیه آورده بودند.در خزاین آن جای داد.او مشایخ، بزرگان و رؤسای قوم را خواست تا در اورشلیم جمع شوند و تابوت عهد خداوند را که در قرآن مجید از آن با نام تابوت سکینه یاد شده است از شهر داوود (ع)که بالای کوه صهیون بود، بیاورند.
این معبد در سال 587ق.م به دست بابلی ها ویران شد. معبد دوم در پی غلبه ی سپاهیان کوروش هخامنشی بر بابلی ها در سال 535ق.م مجدداً بنا شد و سرانجام در سال 70 بعد از میلاد توسط تیتوس، امپراتور رم، با خاک یکسان شد.
شش قرن بعد، زمانی که سپاه اسلام در سال 638 بعد از میلاد مسیح بر رُم پیروز گشت و اورشلیم را از بیزانس ها گرفت، مسلمانان در اورشلیم مسجدالاقصی را بازسازی کردند.

بیت المقدّس پس از اسلام

پس از بعثت حضرت محمّد(ص)، در سیزده سال اوّل بعثت که پیامبر در مکّه زندگی می کرد، مسجدالاقصی در بیت المقدّس قبله ی اوّل مسلمانان بود و پس از مهاجرت به مدینه در سال دوم در مسجد بنی سلمه در شهر مدینه، به فرمان خداوند، قبله ی مسلمانان از مسجدالاقصی به مسجدالحرام (خانه کعبه درمکّه)تغییر یافت که شاید خلع سلاح کردن یهود از مهم ترین دلایل آن بوده است؛ زیرا مسلمانان را به خاطر نماز گزاردن به قبله ی آنان تحقیر می کردند.
پس از رحلت پیامبر(ص)، خلیفه ی اوّل، سپاهی را روانه سوریه و فلسطین کرد که با در گذشت او، در زمان خلیفه دوم، سوریه و بیت المقدّس به دست مسلمانان افتاد و رومیان در آنجا شکست خوردند.اهالی شهر، مقاومت زیادی کردند امّا طولانی شدن محاصره و مشکل غذا و شیوع بیماری و...آنان را مجبور به تسلیم شدن کرد.خلیفه ی دوم با مرکب و لباسی بسیار ساده وارد شهر شد که تعجّب اهالی را برانگیخت و قرار داد صلح منعقد شد.خلیفه نسبت به اهالی رفتار بسیار ملایمی داشت و از آن سال (یعنی سال 15 هجری)فلسطین در دست مسلمانان بود.در معاهده ی صلح، مسیحیان در اعمال مذهبی خود آزاد بودند.ساکنان این شهر را عمدتاً مسلمانان عرب تشکیل می دادند و برای مسلمانان نیز قدس به خاطر اینکه قبله ی اوّل بود، بسیار معزّز و مقدّس شمرده می شد.

بیت المقدّس و جنگ های صلیبی

بهانه جنگ های صلیبی، که تا دو قرن، در چند نوبت دامنه یافت، اختلاف میان مسلمانان و مسیحیان بر سر امکنه ی مقدّس بود.دروازه های بیت المقدّس، که در قرن اوّل هجری به تصرف مسلمانان در آمده بود، تا اوایل قرن پنجم هجری، برای زیارت، به روی مسیحیان باز بود.در این اوان مشکلاتی بر سرراه زائران مسیحی پدید آمد و سرانجام سلاجقه، پس از استیلا بر اورشلیم، راه زیارت را بر مسیحیان بستند.در همین سال ها امپراتوری بیزانس نیز در معرض تهدید مسلمانان قرار گرفت و موجب شد که از مسیحیان مغرب یاری بخواهد و پاپ اوربانوس دوم پیروان خود را به جهاد و تصرّف اورشلیم فراخواند.
تشتّت و بی ثباتی اثر خود را بخشید و مسیحیان در نخستین جنگ صلیبی، در سال 492 ق.بیت المقدّس را به تصرّف در آوردند و ممکلت لاتینی اورشلیم را در قلب دنیای مسلمانان، در شام و فلسطین، بنیان نهادند و تا سال 583 ق.که صلاح الدّین ایّوبی بیت المقدّس را باز پس گرفت، بر عدّه ای از بلاد اسلامی فرمان راندند.از آن پس نیز حکومت آنان تا صد سال دیگر، هرچند با دامنه ای بس محدودتر، ادامه یافت.

قدس در قرون اخیر

پس از چندی، با ظهور سلاطین عثمانی ترکیه و نفوذ آنان در کشورهای اسلامی، بیت المقدّس نیز به تصرّف آن سلاطین در آمد.تسلّط امپراتوری عثمانی به مدت چهار قرن و اندی بر قدس و سراسر فلسطین ادامه یافت.در اواخر قرون نوزدهم، شورش ها متعدّدی در فلسطین -به ویژه قدس-به وجود آمد.سیاست حکومت انگلستان که تا آن زمان بر محور حمایت و حفظ تمامیت ارضی که تا آن زمان بر محور حمایت و حفظ تمامیّت ارضی امپراتوری عثمانی در آسیا دور می زد، ناگهان تغییرکرد و خود، قدرتی در برابر دولت عثمانی شد.
دولت انگلستان توانست با سیاست های خود، در سال 1917 قیمومیّت و سرپرستی سرزمین فلسطین را در اختیار بگیرد. پس از چندی عدّه ای از یهودیان، اندیشه «ملّت واحد یهود» را مطرح و برای تشکیل کشوری مستقل برای استقرار آن ملّت،اقداماتی را شروع کردند که مورد تشویق و حمایت جدی دولت انگلیس قرار گرفت.این عدّه، گرفتن کمک های مالی از یهودیان ثروتمند را آغاز نموده، برای پیشبرد مقاصد خود حزبی تشکیل دادند و نام «صهیون»را که نام کوهی در جوار بیت المقدّس است برخود نهادند.اینان در پی رسیدن به آرمان دیرینه ی خود؛ یعنی بازگشت به بیت المقدّس و تشکیل کشور باستانی اسرائیل بودند.
در ابتدای تشکیل جنبش یهود، بیش از چهل هزار یهودی به آن سرزمین مهاجرت کردند.دولت اسرائیل در سال 1948 با اشتغال قسمت وسیعی از فلسطین در مشرق مدیترانه تشکیل شد.

چرا بازگشت به بیت المقدّس؟

مبلّغان انجیلی در آمریکا و انگلیس اعتقاد دارند که پیروان کلیسای پروتستان برای ظهور دوباره ی مسیح باید چند خواسته مسیح را که در تفاسیر کتاب مقدّس در قرن بیستم به عنوان پیش گویی های انجیل بیان شده، عملی نمایند.این جریان نو ظهور در پروتستانتیزم با عنوان «صهیونیسم مسیحی»شهرت دارد.مطابق اعتقادات این مکتب، حوادثی باید به وقوع بپیوندد تا مسیح دوباره ظهور نماید و پیروان این مکتب وظیفه ی دینی دارند که برای تسریع در عملی شدن این حوادث کوشش کنند.برخی از این حوادث عبارتند از :
1.یهودیان از سراسرجهان، به فلسطین آورده شوند و کشور اسرائیل در گسترده ای بین رود خانه های نیل و فرات به وجود آید، یهودیانی که به اسرائیل مهاجرت نمایند اهل نجات خواهند بود.
2.یهودیان باید دو مسجد «اقصی»و«صخره»را در بیت المقدّس منهدم کنند و به جای آن، معبد بزرگ سلیمان را بازسازی کنند؛ به همین سبب از سال 1967 تا به حال، این دو مسجد بیش از صد بار مورد حمله ی یهودیان و مسیحیان صهونیست قرار گرفته است.
3.روزی که یهودیان، مسجد اقصی و مسجد صخره را در بیت المقدّس منهدم کنند، جنگ نهایی مقدّس (!) «آرمگدون»به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز می شود و در این جنگ جهانی تمام جهان نابود خواهد شد.
4.در جنگ آرمگدون، مسیح دوباره تولّد یافته در جهان ظهور می کند و ضدّ مسیح را در پایان این جنگ مقدّس(!) شکست می دهد تا حکومت جهانی خود را به مرکزیّت بیت المقدّس برپا سازد.معبدی که به جای مسجدالاقصی و صخره در بیت المقدّس بنا شده، محل حکومت جهانی مسیح خواهد بود.

باز سازی معبد در سال 1967 با تصرّف شهر قدیم اورشلیم آغاز شد.مسیحیان صهیونیست اعتقاد دارند که در مراسم ساخت معبد سلیمان باید گوساله ای سرخ موی قربانی شود.ریچارد لندز،
  استاد تاریخ دانشگاه بوستن می گوید:«به دنیا آمدن این گوساله، درست همان چیزی است که مردم انتظار آن را می کشند.ما می توانیم جنگ آخرالزمان را به راه اندازیم.اگر این گوساله قربانی شود، مسلمانان آماده جهاد می شوند.پس بهتراست به جنگ بیندیشیم.به طور حتم پیدا شدن این گوساله، ماشه ی انفجار مسجدالاقصی است».
طبق پیش گویی های مسیحیان صهیونیست،پس از ظهور مسیح و تثبیت حکومت جهانی یهود، اورشلیم به طرز شگفت انگیزی بازسازی می شود واز سطح کنونی به ارتفاع 10 فرسنگ بالا رفته، از هر سو باز خواهد بود و تا دروازه های دمشق گسترش خواهد یافت و اشیایی که سابقاً در معبد بودند به آن باز گردانده خواهد شد.از جمله آن اشیا تابوت عهد است که یهودیان در پی یافتن آن هستند، با وجود اینکه تابوت از ملزومات معبد سلیمان نیست امّا یهودیان انتظار روزی را می کشند که این صندوق پیدا شود.
این درحالی است که بر اساس معتقدات شیعه، تابوت عهد اکنون نزد امام مهدی(عج)است.پیامبر اکرم (ص)در این باره می فرماید:«صندوق مقدّس از دریاچه ی طبریه به دست وی -امام مهدی (ع)-آشکار می شود.آن را آورده، در پیشگاه مقدّس او در بیت المقدّس قرار می دهند و چون یهودیان آن را مشاهده می نمایند، به جز اندکی، بقیه ی آنان ایمان می آورند».
امّام صادق (ع)نیز در حدیثی درباره ی اقدامات حضرت ولیّ عصر(عج)می فرمایند:«زیورهای بیت المقدّس، تابوت سکینه (عهد)، مائده ی بنی اسرائیل، بقایای الواح، عصای موسی و منبر سلیمان، همچنین یک قفیز (واحد وزن)از «مَنّ»را که به بنی اسرائیل فرود آمده بود بیرون می آورد درحالی که از شیر سفید تر باشد!»
این چنین است که این منطقه سال ها به خبر سازترین مکان کره ی زمین تبدیل شده است.بن گوریون، اوّلین نخست وزیر اسرائیل، گفته است:«اسرائیل بدون بیت المقدّس و بیت المقدّس بدون تجدید ساختمان معنایی ندارد».
نوعم لیفنات، برادر لیمورلیفنات، نیز از محافظه کاران تندروی یهودی است، که با طرح عقب نشینی شارون مخالفت کرد.یوفال قرنی از روزنامه نگاران صهیونیستی درباره یوی می گوید که ، نوعم لیفنات رؤیای تخریب بیت المقدّس را در سر می پروراند.قرنی در مصاحبه ای طولانی با لیفنات، به شرح موضع او در برابر مسجد الاقصی پرداخته و از قول وی نقل می کند که لیفنات تخریب این مسجد مقدّس و ساخت معبد موهوم را امری واجب می داند.نوعم لیفنات می گوید: چه خوب بود اگر شرایط برای تخریب «قبّة الصخره»و مسجد الاقصی فراهم می شد، امّا نه از ناحیه ی فنّی و نه سیاسی آمادگی چنین کاری را نداریم، وی در ادامه ی سخنان خود می افزاید:اگر روزی درملّت یهود یک تحوّل فکری رخ دهد، آنان به سرعت به سوی قبّة الصّخره رفته، آن را در آسمان منفجر خواهند کرد.قرنی همچنین به نقل از لیفنات خاطر نشان ساخت که وی مدّعی شد که در هیچ سازمان سرّی که برای تخریب مسجدالاقصی تلاش می کند، عضو نشده است.از منظر لیفنات تخریب این مسجد اساساً هیچ مانعی ندارد.وی در این باره می گوید:«تخریب مسجدالاقصی در وضعیّت سیاسی کنونی عملی نخواهد شد.اگر پرسیده شود که آیا قبّة الصّخرة باید آنجا قرار گیرد؟ پاسخ می دهم هرگز، بلکه معبد کذایی باید در آن مکان قرار بگیرد؛ زیر این مسئله آرمان و آرزوی ملّت یهود و دستور تورات است.یهودیان از سه هزار سال پیش در اندیشه ی بازسازی معبد سلیمان به سر می برند».لیفنات همچنین اظهار داشت که ،«در آن مکان معبدی وجود داشت و اینک در همان مکان، معبد سوم نیز قرار خواهد گرفت و بدون شک قبّة الصّخره نابود شدنی است و نباید در آنجا قرار بگیرد.این شخصیّت تروریستی در پایان سخنان خود چنین می گوید:«مسلّم است که روزی فرا می رسد که ملّت یهود از خواب بیدار شده،خواهند گفت که چرا مسجد الاقصی در این مکان ساخته شده است،ای یهودیان برخیزید و معبد سلیمان را بسازید.در این لحظه است که تمامی بولدوزرها برای تخریب این مسجد به حرکت در می آیند.اگر بولدوزرها نتوانند این کار را انجام دهند، تجهیزات پیشرفته ی جنگی این کار را خواهد کرد».
این سخنان و عملکرد صهیونیست ها در فلسطین و بیت المقدّس، قاطعیّت صهیونیست ها بر اجرای برنامه های پلیدشان را آشکار می کند؛ امّا آنچه مسلم است این است که حضرت مهدی (عج)این ناحیه را تصرّف کرده، دولت جهانی خود را محقّق می کنند.
امیرمؤمنان (ع)مسیر جنگ آخرالزّمان را چنین ترسیم می کند:«آنگاه مهدی با هزار مرکب به سوی قدس شریف حرکت می کند.(با سپاه خود)در شام، فلسطین، صور، عکّا و غزّه منزل می کند.آنگاه مهدی وارد بیت المقدّس می شود».
همچنین از پیامبر اکرم (ص)نقل شده است که مهدی موعود به سنّت من رفتار می کند، عطایایش گوارا می باشد و در بیت المقدّس فرود می آید.
در زمان ظهور، بهترین اقامت گاه ها مکّه و بیت المقدّس است.امام باقر(ع)نیز دراین باره می فرمایند:«بهترین اقامتگاه ها در آن روز، بیت المقدّس است.برای مردم زمانی پیش می آید که هرکسی آرزو می کند که ای کاش آنجا می بود و آن در عهد سفیانی است».


منبع:نشریه موعود،شماره 101

 

 


 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ پنج شنبه 88/12/20 با موضوع نظر
خاورمیانه ی جدید

خاورمیانه ی جدید New middle east
اندیشه ای که در سال 1993 توسط "پرز" وزیر امور خارجه ی اسراییل و در کتابی به همین نام مطرح شد. اهداف طرح خاورمیانه ی جدید را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:
تفوق اسراییل بر جهان عرب به عنوان رژیمی که از قدرت برتر اقتصادی و نظامی در برابر اعراب برخوردار است و تحمیل سلطه ی اقتصادی و امنیتی بر دنیای اسلام، نقش اسراییل به عنوان پل عبور شرکت های انتفاعی امریکایی و اروپایی به سراسر دنیای اسلام؛ تضمین سلطه ی ایالات متحده ی امریکا بر تمام گذرگاه های واقع در خلیج فارس تا دریای مدیترانه و اقیا نوس هند و در یای سیال؛ تغییر دادن فرهنگ و عقاید اعراب در جهت به رسمیت شناختن موجودیت اسراییل؛ ایجاد گروه بندی های جدید در برابر گروه بندی های عربی؛ ایجاد تغییر در عهد نامه های منطقه و عقد قرار داده های دو جانبه ی تازه بین کشور های عربی و اسراییل.


 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ چهارشنبه 88/12/19 با موضوع اصطلاحات سیاسی نظر
صهیونیسم و بهائیت
صهیونیسم و بهائیت
صهیونیسم و بهائیت
از فصول بسیار مهم در پرونده صهیونیستها روابط صمیمانه و همگاری تنگاتنگ سران آن به طور اعم و رژیم اشغالگر قدس به طور خاص با بهائیت است.
سرزمینی که بیش از نیم قرن است صهیونیسم بر آن چنگ افکنده، از دیر باز قبله‌ی بهائیان محسوب می‌شود و افزون بر این، سالها است مرکزیت جهانی بهائیت (بیت‌العدل اعظم) در آن کشور قرار دارد. از این رو این روابط حسنه، اختصاص به امروز و دیروز نداشته و از بدو تأسیس رژیم اسرائیل برقرار بوده است. اگر با تتبع و عمق بیشتری به موضع نگاه شود، می‌توان ردپای این روابط را با آژانس یهود و سران صهیونیسم جهانی در دهها سال پیش از تأسیس رژیم اشغالگر قدس یافت.
پس از سقوط و تجزیه امپراطوری عثمانی،‌فلسطین تحت قیمومت بریتانیا قرار گرفت تا چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس که خود را «یک وزیر ریشه‌دار» می‌خواند) به عنوان کمک به ایجاد «کانون ملی یهود» در فلسطین، مقدمات تأسیس دولت اسرائیل را فراهم سازد. در دوران قیمومت نیز تشکیلات بهائیت در فلسطین از تسهیلات و امتیازات ویژه‌ای برخوردار بود. به نوشته‌ی شوقی افندی، در آن دوران، «شعبه‌ای به نام موقوفات بهائی در فلسطین دایر گشت و هر چیزی که به نام مقام متبرکه بهائی از اطراف عالم به اراضی مقدسه می‌رسید، از پرداخت عوارض و حقوق گمرکی معاف بود و همچنین موقوفات بهائی از پرداخت مالیات معاف بودند...».
پیدا است که استعمار بریتانیا این امتیازات را رایگان در اختیار بهائیت قرار نمی‌دهد. طبعاً سران بهائیت خدمت شایان توجهی برای انگلستان و صهیونیسم انجام داده‌ بودند که مستحق این همه عنایت و توجه ویژه شده بودند. برای درک بیشتر این خدمات باید کمی به عقب بگردیم:
هرتزل بنیانگذار صهیونیسم می‌کوشد که موافقت سلطان عبدالحمید را برای ایجاد یک مستعمره‌نشین صهیونیستی در فلسطین جلب کند، ولی او مخالفت می‌کند و حتی از پذیرش هیئت صهیونیستی به ریاست «مزراحی قاصو» که به همین منظور (همراه پیشنهادهای جذاب و فریبنده) عازم باب عالی است خودداری می‌ورزد او «همچنین یهودیان را مجبور می‌سازد که به جای اجازه‌نامه‌های معمولی، اجازه‌نامه‌های سرخ رنگ حمل کنند تا از ورود قاچاقی آنان و سکونتشان در سرزمین فلسطین جلوگیری شود.» 1 سرانجام به دلیل همین مخالفتها است که به قول صلاح زواوی (سفیر سابق فلسطین در تهران)، سلطان عبدالحمید... تخت خود را به بهای موضع خویش در قبال فلسطین از دست داد».2 سالها بعد در اواخر جنگ جهانی اول با شکست عثمانی، زمینه‌ی رخنه‌ی صهیونیسم به فلسطین فراهم شد و لذا در اواخر جنگ (1917) جیمز بالفور، وزیر خارجه‌ی لندن، مساعدت بریتانیا به طرح تشکیل کانون ملی یهودی در فلسطین را به صهیونیستها می‌دهد (اعلامیه‌ی مشهور بالفور به روچیلد).
در این حال فرمانده کل قوای عثمانی که از نقشه‌های بریتانیا و صهیونیسم در مورد منطقه‌ی فلسطین اطلاع دارد،‌و عباس افندی و یاران وی را نیز در شامات و عراق و ... دست‌اندر کار کمک به ارتش بریتانیا می‌بیند، تصمیم به قتل وی و انهدام مراکز بهائی در حیفا و عکا می‌گیرد، چرا که از نقش این فرقه و رهبران آن در تحقق توطئه‌ها آگاه است. شوقی افندی رهبر بهائیان در این زمینه در کتاب قرن بدیع به صراحت خاطرنشان می‌سازد که: جمال پاشا (فرمانده کل قوای عثمانی) تصمیم گرفت عباس افندی را به جرم جاسوسی اعدام کند. 3
دولت انگلستان نیز متقابلاً به حمایت جدی از پیشوای بهائیان بر می‌خیزد و لرد بالفور تلگرافی به ژنرال آلنبی فرمانده ارتش بریتانیا (در جنگ با جمال پاشا در منطقه‌ی فلسطین) دستور می‌دهد که در حفظ و صیانت عبدالبهاء و عائله و دوستانش بکوشد و امپراتوری بریتانیا در تکمیل این اقدامات، توسط همین ژنرال آلنبی به عباس افندی لقب «سر» و نشان شوالیه‌گری اعطا می‌کند.
چندی بعد عباس افندی از دنیا می‌رود و در حیفا به خاک سپرده می‌شود. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌های انگلیس در خاورمیانه اظهار تأسف و همدردی کرده و چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس) تلگرامی برای سرهربرت ساموئل ( صهیونیست سرشناس و کمیسر عالی انگلیس در فلسطین) صادر می‌کند و از او می‌خواهد مراتب همدردی و تسلیت حکومت انگلیس را به خانواده‌ی عباس افندی ابلاغ کند.
ساموئل خود با دستیارانش در تشییع جنازه‌ی عبدالبهاء حاضر شده و مقدم بر همه‌ی شرکت‌کنندگان حرکت می‌کند.

تأسیس اسرائیل و منافع مشترک « بهاء ـ صهیون»

تشکیل رژیم اشغالگر قدس در سال 1948 در زمان حیات شوقی افندی اتفاق افتاد. قبل ازآن در سال 1947، سازمان ملل کمیته‌ای را برای رسیدگی به مسئله فلسطین تشکیل داد. شوقی در 14 جولای 1947، طی نامه‌ای به رئیس کمیته مزبور بر مطالب جالب توجهی از منافع مشترک بهائیت و صهیونیسم تأکید ورزید و ضمن مقایسه‌ی منافع بهائیت با مسلمانان و مسیحی‌ها و یهودی‌ها در فلسطین نتیجه گرفت که: «تنها یهودیان هستند که علاقه‌ی آنها نسبت به فلسطینی تا اندازه‌ای قابل قیاس با علاقه‌ی بهائیان به این کشور است زیرا که در اورشلیم، بقایای معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبی و سیاسی آنان بوده است...» 4
14 می 1948 انگلستان به قیمومت فلسطین پایان داد و همان روز شورای ملی یهود در تل‌آویو تشکیل شد و تأسیس دولت اسرائیل را اعلام کرد. پس از آن شوقی‌افندی در پیام نوروز سال 108 بدیع (1130 ش) نظر مثبت خود و قاطبه‌ی بهائیان را پیرامون تأسیس اسرائیل این چنین تصریح کرد:«... مصداق وعده‌ی الهی به ابناء خلیل و وارث کلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در ارض اقدس‌، مستقر و به استقلال و اصالت آیین بهائی مفتخر و به ثبت عقدنامه بهائی ومعافیت کافه‌ی موقوفات بهائی در عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریه‌ی بنای مرقد باب از رسوم یعنی عوارض و مالیات دولت و اقرار به رسمیت ایام تعطیلی بهائیان موفق و مؤید شده است.... 5
وی همچنین در تلگراف مربوط به تشکیل هیئت بین‌المللی بهائی (بیت‌العدل بعدی) مورخ 9 ژانویه 1951 (1329 ش) تأسیس اسرائیل را تحقق پیشگویی‌های حسینعلی بهاء و عباس افندی شمرد و سپس بین ایجاد این هیئت و تأسیس اسرائیل ارتباط مستقیم برقرار کرد و سه علت برای تأسیس این هیئت بیان داشت که در رأس آنها، تأسیس اسرائیل بود.
این مطلب بسیار عجیب و قابل توجه است،‌زیرا چه رابطه‌ای است میان مؤسسه‌ای که قرار است به عنوان بیت‌‌العدل، رهبری بهائیان را بر عهده گیرد با تأسیس یک رژیم نامشروع و جعلی؟! شوقی سه وظیفه را برای آن هیئت برمی‌شمارد که در رأس آنها: ایجاد روابط با اولیای حکومت اسرائیل قرار دارد و و ظیفه‌ی سوم نیز «ورود در مذاکره‌ با اولیای امور کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه» است. او در جای دیگر «استحکام روابط با امنای دولت جدید‌التأسیس [= اسرائیل] در این ارض» را جزء وظایف هیئت بین‌المللی بهائی می‌داند.
بدین ترتیب، شوقی افندی به عنوان «مبتکر ارتباط صمیمانه با اسرائیل پس از تأسیس این رژیم، روابطی را با آن بنا می‌نهد که فصل مشترک آن، حمایت و اعتماد دو جانبه می‌باشد زیر او تأسیس اسرائیل را «مصداق وعده‌ی الهی به ابناء‌خلیل و وراث کلیم، ظاهر و باهر» می‌خواند.
هیئت بین‌المللی بهائی (جنین بیت‌العدل) در نامه‌ای که 1 ژوئیه‌1952 برای محفل ملی بهائیان ایران ارسال کرد به رابطه صمیمانه شوقی با دولت اشغالگر صهیونیستی اذعان می‌کند: ‌«روابط حکومت [اسرائیل] با حضرت ولی‌امر الله [= شوقی افندی] و هیأت بین‌المللی بهائی، دوستانه و صمیمانه است و فی‌الحقیقه جای بسی خوشوقتی است که راجع به شناسایی امر [= بهائیت] در ارض اقدس [= فلسطین اشغالی] موفقتهایی حاصل گردیده است.»
اما بشنوید از بن‌گوریون (نخست‌وزیر اسرائیل، و رئیس جناح تندرو و به اصطلاح «بازها»ی آن کشور).
بن گوریون این صمیمیت را میان رژیم اسرائیل و قاطبه‌ی بهائیان»، گسترده می‌داند. در نشریه‌ی رسمی محفل ملی بهائیان ایران می‌خوانیم: «با نهایت افتخار و مسرت، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیای امور دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان می‌رسانیم و در ملاقات با بن‌گوریون نخست‌وزیر اسرائیل، احساسات صمیمانه بهائیان را برای پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتدای تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه‌ با دولت اسرائیل داشته‌اند.» 6
در همین راستا، اسرائیل امکانات ویژه‌ای در اختیار فرضه ضاله قرار می‌دهد که شوقی در پیام آوریل 1954 (1333) گوشه‌ای از آن را بر شمرد. از جمله اینکه، دولت اسرائیل شعبه‌های محافل ملی بهائیان بعضی کشورها (نظیر انگلیس و ایران و کانادا) در فلسطین اشغالی را نیز به رسمیت شناخت تا امکان فعالیت مستقل داشته باشند. وی سپس مطالبی را بیان داشت که نشانگر آن است که شاید رژیم صهیونیستی برای هیچ گروه دیگری این قدر اهتمام نداشته و این از ارزش و اهمیت بهائیت برای آنان حکایت دارد: «با رئیس‌جمهور اسرائیل و نخست‌وزیر و 5 تن از وزرای کابینه و همچنین رئیس پارلمان آن کشور تماس و ارتباط حاصل گردید و در نتیجه‌ اداره‌ی مخصوصی به نام اداره بهائی در وزارت ادیان تأسیس گردید و وزیر ادیان بیانات رسمی در پارلمان ایراد [کرد] و جنبه‌ی بین‌المللی امر و اهمیت مرکز جهانی بهائی را تصریح نمود و در اثر این جریانات، رئیس‌جمهور اسرائیل مصمم گردید در اوایل عید رضوان رسماً مقام مقدس اعلی را زیارت نماید.» 7
به تدریج نتایج ملاقاتهای سیاسی، جنبه‌های ملموس و عینی خود را نشان داد. یکی از نزدیکان شوقی پس از ذکرحمایتهای حاکم انگلیسی فلسطین از بهائیان به عنایات صهیونیستها اشاره کرده می‌گوید: «الان هم دولت اسرائیل همان روش را اتخاذ نموده و دستور رسمی داده شده است که از کلیه عوارض و مالیتها معاف باشند.»
البته دامنه‌ی حمایتها تنها بدینجا محدود نمی‌شد، بلکه معافیت از مالیات، «بعداً شامل بیت مبارک حضرت عبدالبهاء و مسافرخانه‌ی شرقی و غربی نیز گردید... عقدنامه بهائی به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان، قصر مزرعه را تسلیم نمود و وزارت معارف اسرائیل، ایام متبرکه بهائی را به رسمیت شناخت.» 8
گفتنی است که حکومت اسرائیل قصر مزرعه را برای سازمانهای دیگری در نظری گرفته بود، اما با پیگری‌های شوقی و مراجعه‌ی مستقیمش به رؤسای حکومت اسرائیل، به این فرقه اختصاص یافت.
در تقویت بهائیت، البته سران رژیم صهیونیستی نیز نقش داشتند و مثلاً پروفسور نرمان نیویچ، از شخصیتهای سیاسی و حقوقی دولت اسرائیل و دادستان اسبق حکومت فلسطینی، در زمان مسئولیتش، بهائیت را در شمار سه دین ابراهیمی (اسلام ـ مسیحیت و یهودی) به رسمیت شناخت.
در 30 سال اخیر نیز بهائیان و رژیم صهیونیستی روابط خود را ادامه داده و نسبت به گذشته، عمق و گستردگی بیشتری بخشیده‌اند که بحث از آن مجال دیگری می‌‌طلبد.
شواهد فراوان فوق، به روشنی و به نحوی غیر‌قابل تردید، از ارتباط عمیق و گسترده میان بهائیت و صهیونیسم،‌ به ویژه رژیم اشغالگر فلسطین، حکایت دارد.
عجیب است که بهائیان در سایتها و رسانه‌های مربوط به خویش، در مقابل سؤال (یا اعتراض) نسبت به پیوند این فرقه با اسرائیل، با جسارت «کبک‌وار»! ادعا می‌کنند که هیچ رابطه‌ای بین این فرقه با صهیونیسم و اشغالگران فلسطین وجود ندارد و تمرکز بیت‌العدل اعظم بهائیان در اسرائیل پدیده‌ای کاملاً تصادفی است! و هیچ ارتباطی به علائق و منافع مشترک طرفین ندارد!
این شواهد بیش و پیش از همه، حجت را بر افراد عادی بهائیت تمام می‌کند که حکم پیاده نظام، سپر خاکریز و گوشت دم توپ را برای سران فرقه بازی می‌کنند. آنان باید بدانند که رهبرانشان چه وابستگی و پیوستگی عمیقی با صهیونیستهای غاصب و خون‌آشام دارند؟‌و از تشکیلات خود بخواهند که بابت این همه وابستگی به جنایتکاران اشغالگر، توضیح قانع کننده بدهند.
با توجه به روابط وسیع و صمیمانه و اعتماد مشترکی که میان صهیونیسم و بهائیت وجود دارد. طبیعی است که جهان اسلام و آزادگان عالم، به حضور عناصر این تشکیلات در بین خود با دیده‌ی سوءظن نگریسته و با ‌آنان برخورد طرد‌آمیز پیش بگیرند و متقابلاً بدیهی است که وقتی بهائیت، کاکل خود را این گونه محکم به زلف صهیونیسم گره می‌زند، نمی‌تواند ادعا کند که استقرار مرکزیت این تشکیلات در اسرائیل، صرفاً به دلیل قرار داشتن قبور سران فرقه در فلسطین اشغالی بوده و به این دلیل است که اسرائیل به عنوان قبله‌ی اهل بهاء برگزیده شده است.
با وجود این پیوند عمیق، بدیهی است که بهائیان باید در هزینه‌هایی که اسرائیل و صهیونیسم جهانی (در برابر خروش انقلابی مظلومان و محرومان جهان) می‌پردازند، سهیم و شریک باشند.

پی نوشت

1. اطلاعات سیاسی ـ دیپلماتیک، سال 1، شماره 12، 28 خرداد 1365، ص 6.
2. اطلاعات سیاسی، همان، ص 6.
3. شوقی‌افندی، قرن بدیع، تهران مؤسسه ملی مطبوعات امری، 3/291.
4. بهائیان، سید‌محمد‌باقر نجفی، چاپ اول، طهوری، 1357، صص 689 ـ 691.
5. توقیعات مبارکه، شوقی‌افندی، تهران مؤسسه ملی مطبوعات امری، بدیع 125، ص 290.
6. تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جواد منصوری، چاپ اول.
7. اخبار امری، مرداد ـ شهریور 1333 ش. صص 4 ـ 5.
8. سالنامه جوانان بهائی ایران، ج 3 (108 ـ 109 بدیع) ص 130.



 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ سه شنبه 88/12/18 با موضوع صهیونیسم و بهائیت نظر
تروریسم

تروریسم


واژه تروریسم (
Terrorism) در فرهنگ لغات فرانسه نظام یا «رژیم وحشت» تعریف شده است. پس از انقلاب فرانسه این واژه با نوشتاری از ادموند برک در سال 1795 وارد انگلستان گردید و از آن به‌عنوان دشمن مردم و سنت یاد شد. گرچه این واژه در دوران انقلاب فرانسه به معنای «حکومت وحشت» یا حداقل معادل آن بود، ولی به مرور زمان معنای گسترده‌تری یافت و در فرهنگ لغات در ردیف نظام وحشت و ترور تعریف شد.
استراتژی‌ای که تروریسم را در دل خود رشد می‌دهد، در طی تاریخ در اختیار جنبش‌هایی بوده که ارعاب سیستماتیک، ابزار اصلی برای نیل به مقاصدشان بوده است. یکی از نمونه‌های مشخص و قدیمی جنبش‌های تروریستی‏، جنبش سیکاری است. سیکاری فرقه مذهبی سازمان‌یافته‌ای بود که مردان طبقات پایین اجتماع یهودیان فلسطین باستان را دربر می‌گرفت. سیکاری‌ها با سلطه رومیان در دیار خود مخالف بودند و علیه آنها مبارزه می‌کردند. سیکاری‌ها گروه افراطی ملت‌گرایی بودند که با رومیان سرستیز داشتند. آنها از روشها و تاکتیکهای نامتعارفی بهره می‌بردند؛ تاکتیکهایی چون حمله به دشمنان خود در روز و ترجیحاً در روزهای تعطیل که انبوه مردم در اورشلیم گردهم می‌آمدند. سلاح دلخواه آنان خنجری کوتاه به‌نام سیکا بود که زیر جامه خود پنهان می‌کردند. آنان انبارهای غله را به آتش می‌کشیدند و در شبکه آبرسانی اورشلیم خرابکاری می‌کردند. قربانیان آنان نیز، چه در فلسطین و چه در میان یهودیان مصر‏، افراد میانه‌رویی بودند که اعضای حزب صلح یهود به‌شمار می‌رفتند. براساس اصول اعتقادی سیکاری‌ها‏، تنها سرور انسان خدای یگانه است و با هیچ قدرت زمینی نباید بیعت سیاسی کرد.
در مقایسه با سیکاری‌ها و سایر جنبشهای قدیمی، از جمله حشاشین و تاگ‌های هندی‏، ظاهراً گروههای تروریستی معاصر مقوله کاملاً متفاوتی هستند. تنها پس از انقلاب فرانسه و تشکیل کنگره وین در قرن نوزدهم و سرکوب آمال رهایی و وحدت‌طلبی ملتها‏، موج ترور سراسر اروپا را فراگرفت. در این دوران، جنبش کاربونری در ایتالیا‏، جنبش بورشن‌شافت یا انجمن دانشجویان وحدت‌طلب آلمانی در دانشگاه ایه‌نا‏، و جنبش دانشجویی یوگ‌‌ ــ ‌اسلاو برای کسب استقلال صربستان بزرگ به‌وجود آمدند.
تروریسم سیستماتیک در نیمه دوم قرن نوزدهم پا گرفت و در همان آغاز، انواع کاملاً متفاوتی داشت، ولی در یک نگاه کلی همه آنها با خیزش دموکراسی و ملت‌گرایی در ارتباط بودند. همه شکایت‌ها و تظلمات از قبل وجود داشت؛ اقلیت‌ها سرکوب شده بودند، ملتها از استقلال محروم بودند و حکومت خودکامه یک قاعده بود.
در میان همه این جنبشها، جنبش روسی نارودنایاوُلیا (اراده مردم) اهمیت به مراتب بیشتری داشت، هرچند دامنه فعالیت آنان از ژانویه 1878 تا مارس 1881 ادامه پیدا کرد. درواقع‏، عده بسیاری این جنبش‌ها را نمونه تمام‌عیار یک سازمان تروریستی هوادار خشونت انقلاب در دوران نو می‌دانند، چراکه اعضای آن برخلاف دیگر انواع انقلابیون‏، پردازنده و هوادار نوعی فلسفه «ترور شخصی» بودند. مردم‌گرایان روس خیلی زود به مرحله نظری رسیدند. افراطی‌ترین نظریه‌‌پرداز آنها سرژنچایف، نویسنده کتاب کاتشیسم انقلابی، بود که از دید بسیاری نمونه بارز فلسفه ترور شخصی است.
دومین موج بزرگ تروریسم را در روسیه حزب انقلابیون اجتماعی با قتل سیپیاگین، وزیر امور داخله روسیه، به دست بالماشف در سال 1902 به راه انداختند. انقلابیون اجتماعی در سال 1903 فقط سه سوءقصد بزرگ و در سال 1904 دو سوءقصد دیگر انجام دادند، ولی شمار عملیات آنها در سال 1905 (سال جنگ با ژاپن) به پنجاه‌وچهار مورد، در سال 1906 به هشتادودو مورد و در سال 1907 به هفتادویک مورد بالغ شد. آخرین ترور چشمگیر این گروه، یعنی قتل استولیپین در تالار اُپرای کیف، در سال 1911 یک اقدام فردی به دست یک عامل دو جانبه بود.
سومین موج ترور سیاسی در روسیه که به مراتب کوچک‌تر از دو موج پیشین بود، پس از کودتای بلشویک ها در نوامبر 1917 برخاست؛ این ترورها تاحدودی رهبران کمونیست را هدف گرفته بود‏، ولی مقامات کمونیست بدون دشواری چندانی این چالش ایجاد شده در برابر حکومت خود را سرکوب کردند.
تروریسم ایرلندی (اگر بتوان جنبش آن را تروریستی نامید) هرچند دستاوردهایی ناچیزتر از این داشته، با همه افت و خیزهایش‏، برای مدت بسیار طولانی ادامه یافته است. ارتش جمهوریخواه ایرلند احتمالاً قدیمی‌ترین سازمان تروریستی است که هنوز هم به حیات خود ادامه می‌دهد. نقطه آغاز این حرکت‏، بنیانگذاری سپاه داوطلبان ایرلندی در سده هیجدهم بوده است. در سال 1919 این جنبش نام ارتش جمهوریخواه ایرلند را اختیار کرد و سرانجام در دوره پس از جنگ جهانی دوم هم موج تازه‌ای از خشونت به راه انداخت.
تروریسم ارمنی‌ها برضد سرکوبگری ترک‌ها از دهه 1890 آغاز شد، ولی عمر کوتاهی داشت، و با یک فاجعه در سال 1915 (قتل‌عام ارامنه) پایان یافت. درست در همان زمان، یک سازمان جدایی‌طلب دیگر که با ترک‌ها سرستیز داشت، یعنی سازمان انقلابی مقدونیه داخلی، تحت رهبری دامیان گروئف پا به عرصه وجود گذاشت.
از دیگر گروههای تروریست ملت‌گرایی که پیش از جنگ جهانی اول سر برآوردند، سوسیالیست‌های لهستانی و برخی گروه‌های هندی خصوصاً در بنگال بودند. در هر دوی این موارد سنت تروریستی تا مدت‌ها پس از دستیابی به استقلال ادامه یافت.
در اروپای غربی موج بلند تروریسم با تبلیغ عملی آنارشیست‌ها در دهه 1890 برخاست. هواداران آنارشیسم بر این باور بودند که بهترین راه محقق‌ساختن تغییرات سیاسی ــ اجتماعی و انقلابی‏، به قتل رساندن اشخاصی است که مناصب قدرت را در دست دارند.
عصر سوءقصدها از نظر روان‌شناسی در خور ‌توجه بود، اما اهمیت سیاسی چندانی نداشت. در یک کلام، در مرکز و غرب اروپا هیچ‌گونه مبارزه تروریستی سیستماتیک مشاهده نمی‌شد. چنین رویدادهایی در حاشیه اروپا در روسیه و بالکان و به شکلی متفاوت از آن در اسپانیا به چشم می‌خورد. از جمله این رویدادها ترور ولیعهد اتریش به دست یک جوان صرب متعصب عضو جنبش دانشجویان یوگ ــ اسلاو در بیست‌وهشتم ژوئن 1914 بود که خود زمینه‌ساز جنگ جهانی اول بود.
تا جنگ جهانی اول‏، تروریسم را پدیده‌ای متعلق به گروههای چپ می‌دانستند‏، هرچند که سرشت فوق‌العاده فردگرایانه تروریسم با الگوی این ایدئولوژی کاملاً متفاوت می‌نمود. ولی در سالهای پس از جنگ جهانی اول فعالیتهای تروریستی عمدتاً کار گروههای دست راستی و نیز جدایی‌طلب بود.
در سده بیستم، تروریسم را رژیمهای توتالیتری چون رژیم آلمان نازی تحت رهبری هیتلر و رژیم اتحاد شوروی در دوران استالین عملاً به‌عنوان یک خط ‌مشی دولتی ــ هرچند نه یک خط ‌مشی اعلام‌شده ــ در پیش گرفتند. از این گذشته‏، در دوران ما برخی از دولتها به ارعاب و ترور شهروندان دیگر کشورها نیز دست زده‌اند. این دو پدیده سبب زاده‌شدن و رواج دو اصطلاح تروریسم دولتی و تروریسم بین‌المللی شده است. در این بین بی‌مناسبت نیست از برخورد دوگانه و ریاکارانه ایالات متحده امریکا در قبال پدیده تروریسم ذکری به میان آورد‏؛ چنان‌که دولت امریکا با دست‌مایه قراردادن شعار مبارزه با تروریسم عملاً نقش مهمی در ترویج آن در گوشه و کنار جهان دارد.
از دهه 1980 با قدرت‌یافتن برداشت‌های جدید از ملت‌گرایی‏، دین و سیاست بین‌الملل موج تازه‌ای از ترور، بیشتر کشورهای جهان را درنوردیده است. صرف‌نظر از حوادث تروریستی متعدد اخیر، مهم‌ترین رویداد چشمگیر تروریستی که به اعتراف همگان بزرگ‌ترین نمونه در تاریخ بود، عملیات کوبیدن سه فروند هواپیمای مسافربری امریکایی با سرنشینانش به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی و مقر پنتاگون در یازدهم سپتامبر 2001 بود که به کشته‌شدن صدها نفر‏، تخریب کامل برج‌های دوقلو و بخشی از ساختمان پنتاگون منجر شد و هنوز جهان در التهاب بازتاب‌های عینی و ذهنی آن گرفتار است. ازاین‌رو حادثه موردنظر سرفصل جدیدی از تغییر و تحولات در عرصه حقوق و سیاست بین‌المللی به‌شمار می‌رود.
از یک دیدگاه، تروریسم مدرن با گونه‌های گذشته آن این تفاوت را دارد که قربانیان آن اغلب شهروندان بی‌گناهی هستند که یا به‌طور تصادفی انتخاب شده یا آنکه صرفاً به‌طور اتفاقی در موقعیت‌های تروریستی حضور داشته‌اند. به دیگر سخن، در زمانه ما کفه قربانیان ترور کور سنگین‌تر از ترور چهره‌های سرشناس شده است.
از دیگر ویژگی‌های ترور در سده بیستم، تاثیر شگرفی است که پیشرفت‌های تکنولوژیک بر سرشت و نمود تروریسم گذاشته است. امروزه با توجه به عمق و شدت وابستگی جوامع در همه امور خود به ذخیره‌سازی‏، بازیابی، تحلیل و انتقال اطلاعات، اصطلاح «تروریسم اطلاعاتی» به قاموس گفتمان تروریسم وارد شده است. اخیراً بسیاری نویسندگان حتی از واژه «تئاتر ترور» استفاده کرده‌اند؛ چراکه رسانه‌ها اقدامات تروریستی را با آب و تاب تمام مطرح می‌کنند و بینندگان، شنوندگان و خوانندگان پیش از اینکه به قربانیان و وخامت اوضاع ترور بیندیشند، چگونگی حادثه و نحوه ترور را تماشا و ارزیابی می‌کنند.

 

منبع:
برگرفته از : ماهنامه زمانه، شماره 51

 

 


 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ دوشنبه 88/12/17 با موضوع اصطلاحات سیاسی- تروریسم نظر
آسیب‏شناسی زمامداران از منظر امام علی(ع) (2)
آسیب‏شناسی زمامداران از منظر امام علی(ع) (2)

آسیب‏شناسی زمامداران از منظر امام علی(ع) (1)

7. اخلاق و روحیات ناپسند
دنیازدگی و رفاه‏طلبی
از آفات بزرگی که معمولاً دامنگیر رجال سیاست می‏شود، دنیازدگی و فریفتگی به زرق و برق دنیاست. امام علی(علیه السّلام) با دنیا این‏گونه سخن می‏گوید:
ای دنیا! از من دور شو. مهار تو را بر پشتت نهادم و از چنگالت رهایی یافتم، و از دام‏های تو رسته و از لغزشگاه‏های تو دوری گزیده‏ام. کجایند بزرگانی که به بازیچه‏های خود فریبشان دادی؟ و کجایند امت‏هایی که با زر و زیورت آنان را فریفتی؟ که اکنون در گورها گرفتارند و در درون لحد پنهان!، ای دنیا! به خدا سوگند، اگر شخصی دیدنی بودی و قالبی حس کردنی داشتی، حدود خدا را بر تو جاری می‏کردم، به جهت بندگانی که آنان را با آرزوهایت فریفتی، و ملت‏هایی که به خاک هلاک افکندی، و قدرتمندانی که تسلیم نابودی کردی و هدف انواع بلاها قرار دادی که دیگر نه راه پس دارند و نه راه پیش.
اما هیهات، کسی که در لغزشگاه‏های تو قدم بگذارد سقوط خواهد کرد و کسی که بر امواج تو سوار گردد غرق می‏شود. اما کسی که از دامهای تو رست پیروز می‏شود و آن کس که از تو به سلامت بگذرد نگران تنگی جایگاهش (در قبر) نیست؛ زیرا دنیا در پیش او چونان روزی است که گذشت. از برابر دیدگانم دور شو. سوگند به خدا، رام تو نمی‏گردم تا خوارم سازی، و مهارم را به دست تو نمی‏سپارم تا هر کجا که خواهی مرا بکشانی... .38
سیاست‏های اقتصادی خلفای نخستین در تدوین دیوان و اختلاف پرداخت‏های توجیه‏ناپذیر و به‏دست آوردن غنایم فراوان در جریان فتوحات و عواملی دیگر، موجب دنیازدگی زمامداران و مردم شد. نمونه آن، سعید بن العاص اموی بود که در دوران امارتش بر کوفه گفت: «ان السواد بستان لقریش و بنی‏أمیة». این سخن مورد اعتراض مالک اشتر و کوفیان قرار گرفت.39
یکی از آثار طبیعی رسیدن به قدرت و حکومت، تمکّن مالی است. هرکس به امکانات زیاد دسترسی پیدا کند، روح رفاه طلبی و تجمل گرایی در او زنده می‏شود؛ گرچه در گذشته حتی با آن مخالف بوده باشد.
پیدا شدن روح رفاه‏زدگی و تجمل‏گرایی مانع بسیاری از خدماتی است که مدیران جامعه می‏توانند برای توده‏های مردم انجام دهند. این رفاه زدگی در زوایای مختلف زندگی از قبیل خرید خانه، اتومبیل، برپایی مهمانی‏های آن‏چنانی بروز می‏کند که با پارسایی و ساده‏زیستی، که از زمامداران باید انتظار داشت، منافات دارد.
امام علی(علیه السّلام) از خرید خانه هشتاد دیناری توسط قاضی شهر کوفه (شریح) انتقاد می‏کند و او را از این که خانه را از غیر مال حلال تهیه کرده باشد، برحذر می‏دارد.40 هم‏چنین وقتی خانه مجلل و بزرگ یکی از کارگزاران حکومتی را مشاهده کرد، فرمود:
سکه‏های طلا و نقره سربرآوردند و خود را آشکار ساختند. همانا این ساختمان مجلل و با شکوه توانگری تو را می‏رساند.41
مسعودی گزارش‏های کوتاهی از ثروت عثمان و برخی از عمّال و صحابه را در دوران او چنین آورده است:
عثمان در مدینه خانه‏ای با سنگ و آهک با درهایی از چوب ساج و عرعر ساخت و در مدینه اموال و باغ‏ها و چشمه‏های بسیار داشت. طلحه در کوفه خانه‏هایی ساخت که هم اکنون ـ زمان مسعودی ـ در محله کناسه به نام «دار الطلحتین» معروف است و در مدینه نیز خانه‏ای با آجر و گچ و ساج ساخت. زبیر خانه‏ای در بصره داشت که اکنون (یعنی سال 332 ق.) معروف است و تجّار و مالداران و کشتی‏بانان بحرین و دیگران آن‏جا فرود می‏آیند. او در مصر و کوفه و اسکندریه نیز خانه‏هایی داشت. عبدالرحمن بن عوف خانه وسیعی ساخت که طویله آن گنجایش 100 رأس اسب، 000/1نفر شتر و 000/10 رأس گوسفند داشت و پس از وفاتش یک چهارم از یک هشتم دارایی‏اش 000/84 دینار بود. سعید بن مسیب می‏گوید: وقتی زید بن ثابت مُرد چندان طلا و نقره از خود به‏جا گذاشته بود که آن‏ها را با تبر می‏شکستند. این مقدار غیر از اموال و املاک دیگری بود که قیمت آن به 000/100 دینار می‏رسید. سعد بن ابی‏وقاص در عقیق خانه‏های مرتفع و وسیع بنا کرد و بالای آن، ایوان‏هایی ساخت.42
ولی امام علی(علیه السّلام) الگوی تمام عیار پارسایان و پیشوای همه رهبران تاریخ بشر، هنگام ورود به خزانه بیت‏المال بصره، وقتی نگاهش به طلاها و نقره‏ها افتاد با بی اعتنایی فرمود:
یا صَفْراءُ و یا بَیضاءُ غُرّی غیری، المالُ یَعْسوبُ الظَلَمة و أنا یعسوب المؤمنین.43
ای سیم‏ها و زرها غیر مرا فریب دهید، مال نگهدارنده ظالمان است و من نگهدارنده مؤمنان هستم.
همو زمانی رفتن عثمان بن حنیف والی بصره را به مجلسی که فقرا در آن حضور نداشتند، دور از شأن والی خود بیان کرد و فرمود:
ای عثمان بن حنیف! من نفس خود را با تقوا ریاضت داده‏ام، تا در قیامت در امان و ثابت قدم باشد. من اگر می‏خواستم، می‏توانستم از عسل پاکیزه و مغز گندم و بافته‏های ابریشم برای خود غذا و لباس تهیه کنم؛ اما هیهات که هوای نفس بر من چیره شود... درحالی که در حجاز یا یمامه کسی باشد که به قرص نانی نرسد یا شکمی سیر نخورد... .44
بدین‏ترتیب رفاه‏زدگی زمامداران و رهبران یکی از عوامل آسیب پذیری نظام سیاسی و نیز سبب از بین رفتن اقتدار شخصیت آنان است.

قدرت‏طلبی

یکی از پدیده‏های شوم اخلاقی در قاموس سیاست و سیاست‏مداران، قدرت‏طلبی است. قدرت و حکومت چیزی است که افراد غیرمهذب، حریصانه به دنبال آنند و کمال مطلوب خود را در آن می‏جویند؛ غافل از آن‏که قدرت، نعمتی زوال‏پذیر و از خطرناک‏ترین نعمت‏هاست. امام علی(علیه السّلام) می‏فرماید:
همنشین قدرت و سلطنت سلطان و حاکم، شیر سواری را ماند که دیگران غبطه او را می‏خورند، ولی خود می‏داند که در چه جایگاه خطرناکی است.45
امیرالمؤمنین(علیه السّلام) فلسفه مبارزات سیاسی و نظامی خود را چنین بیان می‏کند:
خداوندا! تو خود می‏دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و ثروت دنیا نیست، بلکه می‏خواهیم نشانه‏های از میان رفته دینت را باز گردانیم، و در سرزمین‏های تو اصلاحات انجام دهیم، تا بندگان ستم دیده‏ات در امن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده دینت دو باره اجرا گردد.46
در جای دیگر راجع به حق مسلم خویش و سزاوارتر بودنش به حاکمیت اسلامی سخن می‏گوید، ولی یادآوری می‏کند تا زمانی که اوضاع مسلمانان روبه‏راه باشد و جز بر من، بر دیگری ستم نشود، برای رضای خدا سکوت خواهم کرد.47 هم‏چنین در نامه‏ای به مردم مصر این مطلب را یادآوری می‏کند:
وقتی دیدم دین محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از بین می‏رود، برخاستم و حکومت را پذیرفتم ... تا آن‏جا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‏خواهند دین محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نابود سازند؛ پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه‏ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت‏تر از رها کردن حکومت بر شماست.48
پس به دست گرفتن قدرت اگر با انگیزه خدمت به مردم و رشد جامعه باشد، پسندیده است؛ اما فی نفسه قدرت‏طلبی امری ناپسند و موجب آفات فراوان برای حاکم و جامعه است.

زراندوزی

انباشتن ثروت ـ به‏ویژه برای رجال سیاسی ـ آفت است. فریاد ابوذر غفاری در مدینه از زراندوزی‏های عثمان و اطرافیان، گرچه او را به تبعید و مرگ در غربت (ربذه) کشاند،49 اما فریادهای او هم‏چنان در گوش تاریخ طنین‏انداز است. امام علی(علیه السّلام) به ابوذر فرمود:
ای ابوذر! تو برای خدا به خشم آمدی و به او امیدوار باش. این مردم [حاکم و اطرافیانش] برای دنیای خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان... ای ابوذر! اگر تو هم دنیای آنان را پذیرفته بودی، تو را دوست می‏داشتند و اگر سهمی از آنان برمی‏گرفتی، دست از تو برمی‏داشتند و چون دیگران در امان بودی.50
حضرت علی(علیه السّلام) به قُدامَة بن عِجْلان، یکی از کارگزاران خود در کَسْکَر، که دارایی خزانه را ربوده و به سوی حجاز گریخته بود، نوشت:
تصور نکنی که مال کسکر برای تو مباح است؛ آن گونه که از پدر و مادرت به ارث برده باشی.51
گزارش مهمی به روایت ذهل بن حارث در این زمینه آمده است. او می‏گوید: مصقله مرا به محل اقامت خود فراخواند و غذایی آماده ساخت و خوردیم. سپس گفت: به خدا سوگند، امیرمؤمنان این ثروت‏ها را از من می‏خواهد و من برآن توانایی ندارم. ذهل می‏گوید که به او گفتم: اگر مایلی یک هفته دستور را به اجرا نگذار تا ثروت‏ها را گردآوری کنی. گفت: به خدا سوگند، نمی‏خواهم آن را بر خویشاوندانم تحمیل کنم یا از کسی درخواست کنم. به خدا قسم، اگر پسر هند یا پسر عفّان، آن ثروت را مطالبه می‏کردند، آن را برای من می‏گذاشتند. ندیدی که چگونه در حکومت عثمان، اشعث بن قیس، صدهزاردرهم از مالیات آذربایجان را هر ساله خرج میهمانی می‏کرد؟ ذهل می‏گوید که به او گفتم: این مرد [علی بن ابی‏طالب] بدین رأی معتقد نیست و چیزی را به تو نخواهد بخشید. یک شب از این گفت‏وگو نگذشت که مصقله به معاویه پیوست.52
سیره امام علی(علیه السّلام) نیز بر عدم زراندوزی او گواهی می‏دهد تا آن‏جا که درباره خود می‏گوید:
از دنیای شما تنها به دو جامه کهنه و دو قرص نان کفایت کردم؛ و گرچه شما توان زندگی علی‏گونه را ندارید، ولی با تلاش و پاک‏دامنی و درستی مرا یاری رسانید.53

امتیازخواهی

یکی از نقاط ضعف رهبران و زمامداران جوامع، امتیاز خواهی برای خود و نزدیکانشان است. امام علی(علیه السّلام) مالک اشتر را از امتیاز خواهی برحذر می‏دارد:
ای مالک! مبادا در آنچه همه مردم مساوی‏اند، امتیازی برای خود در نظر بگیری... زیرا به‏زودی پرده‏ها کنار می‏رود و انتقام ستمدیدگان را از تو باز می‏ستانند... .54
عثمان در شش سال دوم خلافتش در کار رعیت سستی کرد و خویشان و بستگان نزدیک خود را به امارت و ولایت نشانید. خمس غنایم مصر و افریقا را تیول مروان ساخت، اموال بیت‏المال را میان بنی‏امیه تقسیم کرد و بی‏مهابا در مقابل مردم گفت: ابوبکر و عمر سهم خودشان را نیز برنمی‏داشتند، اما من آن را برمی‏دارم و میان خویشاوندانم پخش می‏کنم.55 او جمعی از صحابه را، که عمار نیز جزو آنان بود، فراخواند و به آنان گفت: از شما سؤالی می‏پرسم و پاسخ آن را به راستی و صدق می‏خواهم؛ شما را به خدا! آیا پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قریش را بر دیگران، و بنی‏هاشم را بر سایر قریش ترجیح نمی‏داد و مقدم نمی‏داشت؟ آن جماعت با سکوتشان جواب دادند. آن‏گاه عثمان بی پروا گفت: اگر کلیدهای بهشت در دستم بود، به بنی‏امیه می‏بخشیدم تا داخل آن شوند.56
درباره امتیاز ندادن حضرت علی(علیه السّلام) به هیچ‏کس، حتی به خواهر و برادر خویش، نقل شده است که روزی خواهرش ام‏هانی خدمتش رسید. حضرت به وی بیست درهم بخشید. ام‏هانی از برده آزادشده‏اش پرسید: امیرمؤمنان! چه‏قدر به تو داد؟ گفت: بیست‏درهم. ام‏هانی بازگشت. حضرت علی(علیه السّلام) به وی فرمود: بازگرد؛ خداوند تو را رحمت کند. ما در کتاب خداوند، برتری‏ای برای اسماعیل بر اسحاق نیافتیم.57

شکمبارگی

بسیاری از زمامداران و رهبران جوامع پس از رسیدن به پست و مقام به شکمبارگی مبتلا می‏شوند و از انواع غذاها و نعمت‏ها بهره‏مند می‏گردند. امام علی(علیه السّلام) در انتقاد از شکمبارگی خلیفه سوم و اطرافیانش فرمود:
تا آن‏که سومی [عثمان] به خلافت رسید، دو پهلویش از پرخوری باد کرده و همواره بین آشپزخانه و آبریزگاه در حرکت بود. خویشان پدری او از بنی امیه به‏پاخاستند و به همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند؛ چون شتر گرسنه‏ای که به جان گیاه بهاری افتد. عثمان آن‏قدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد، و اَعمال او مردم را برانگیخت، و شکمبارگی نابودش ساخت.58

رشوه‏پذیری

یکی از شوم‏ترین پدیده‏هایی که در دستگاه‏های اجرایی و نظام‏های سیاسی نفوذ می‏کند، رشوه خواری است. امام علی(علیه السّلام) حلوای زعفرانی اشعث بن قیس را که با عنوان فریبنده هدیه، آن هم شبانه به در خانه امام علی(علیه السّلام) برده بود، به معجونی از آب دهان مار سمّی، یا قی کرده آن تشبیه می‏کند و می‏فرماید:
به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگریند! آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده است؟! به خدا قسم، اگر هفت اقلیم و آنچه را در آن است به من دهند که در نافرمانی خدا، پوست جوی از دهان مورچه‏ای بگیرم، نخواهم گرفت... پناه بر خدا از خواب آلودگی عقل‏ها و لغزش‏های زشت.59
در جریان شورش برضد عثمان، تنها کسانی از عثمان دفاع می‏کردند که منافع خویش را در خطر می‏دیدند. علت اصلی دفاع آنان پول‏های فراوانی بود که عثمان به ایشان داده بود. زید بن ثابت در روز محاصره چنان از او دفاع می‏کرد که مردم گفتند: ای زید! عثمان شکم تو را از دارایی بیوه‏زنان پر کرده است؛ لذا باید از او دفاع کنی.60
از آن حضرت در این خصوص چنین روایت شده است:
اِنْ أَخَذَ هَدِیةً کَانَ غَلُولاً، وَ اِنْ أَخَذَ رُشْوَةً فَهُوَ مُشْرِکٌ61
اگر زمامدار، هدیه بپذیرد، خیانتکار است و اگر رشوه قبول کند، مشرک است.
ممکن است کسانی برای پذیرفتن هدیه محمل درست کنند، اما امام به صراحت از پذیرفتن هر چیزی حتی به عنوان هدیه امتناع ورزیدند. بدیهی است که هدیه‏دهنده، هدایای خود را به دلیل منصبی که والی یا کارگزار حکومتی دارد، به وی تقدیم می‏کند و اگر در آن منصب نمی‏بود هدیه‏ای نیز در کار نبود.
آسیب‏های دیگری درباره زمامداران و کارگزاران در نهج‏البلاغه مطرح شده، که عبارت‏اند از:
الف) انحراف فکری؛62
ب) قانون‏گریزی،63
ج) بی‏خبری و ناآگاهی؛64
د) ابتلا به رذائل اخلاقی؛
ه) جناح‏بندی‏های سیاسی؛65
و) مردم‏گریزی؛66
ز) بازداشتن مردم از حقوق مسلم آنان و باطل‏گرایی؛67
ح) پذیرش مسؤولیت بدون شایستگی؛68
ط) افراط و تفریط در کارها؛69
ی) خشونت و خونریزی؛70
ک) هواپرستی؛71
ل) تزویر و دروغگویی؛72
م) گناه ومعصیت خداوند؛73
ن) عملکرد نادرست اطرافیان؛74
س) گفتار بدون عمل؛75
ع) نفاق و دورویی؛76
ف) لجاجت و ستیزه‏جویی؛77
ص) نداشتن استقلال رأی و وابستگی به افراد ناصالح؛78
ق) بخل؛79
ر) تنگ‏نظری؛80
ش) جهل و نادانی؛81
ت) تملق‏پذیری.82

روش‏های مقابله با آسیب‏ها

از آنچه گذشت به‏دست می‏آید که آسیب‏های زمامداران به نظام، یا ناشی از روحیات و اخلاق ناپسند آنان است، یا به سبب عملکرد نادرستشان، که در هر دو صورت می‏توان با تغییر در روحیه و ایجاد توانایی مدیریتی قوی برای آنان، از این قبیل آسیب‏ها جلوگیری کرد. برخی از راه‏های مقابله با این آسیب‏ها عبارت‏اند از:

1. خود سازی (تقوا و پرهیزگاری)

پرهیزگاری، از جمله اصول حاکم بر تمام رفتارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فردی یک مسلمان متعهد است. امیرمؤمنان(علیه السّلام) تقوا را سردسته اخلاق معرفی می‏کند83 و در نامه‏ای به والی مصر (محمد بن ابی‏بکر) آن را عامل سعادت دنیا و آخرت برشمرد و در جای دیگر مشکل‏گشای مسائل سیاسی و اجتماعی مسلمانان می‏داند.84
اگر زمامداران مسلمان روح خود را به زینت تقوا بیارایند، امکان ندارد که از سرِ علم و عمد آسیبی به نظام اسلامی برسانند؛ بلکه به حکم تقوای سیاسی، زمینه رشد و تعالی آن را نیز فراهم می‏کنند.
بی‏تردید بزرگ‏ترین مسؤولیت علم اخلاق، راهنمایی انسان به سوی کمالات انسانی و انسان‏های وارسته از خود رسته و به خدا پیوسته است. تمام پیشرفت‏های انسان ـ حتی پیشرفت‏های علمی و صنعتی ـ اگر با تهذیب نفس و خودسازی همراه نباشد، مانند کاخ مجللی است که بر قله کوه آتشفشان بنا گردد. امام علی(علیه السّلام) می‏فرماید:
گیرم که اصلاً ثواب و عقابی در کار نباشد، چرا در کسب مکارم اخلاق کوتاهی می‏کنید؟!85
اگر جامعه‏ای بخواهد به صلاح و سداد برسد و روی عافیت و پیشرفت را ببیند، زمامداران آن باید خود را به صلاح و سداد بیارایند و از خلاف و فساد و رذایل اخلاقی چشم بپوشند. امام علی(علیه السّلام) در همه جای نهج‏البلاغه درباره رذایل اخلاقی سخن گفته و زمامداران و عامه مسلمانان را از آن برحذر داشته‏است و حتی به مالک اشتر فرمان می‏دهد با کسانی که در رذایلی همچون بخل، حرص و ترس غنوده‏اند، مشورت نکند:
ای مالک! بخیل را در مشورت خویش دخالت مده که تو را از نیکوکاری بازمی‏دارد و از تنگدستی می‏ترساند. با ترسو نیز مشورت نکن، که در انجام دادن کارها روحیه تو را سست می‏کند. با آزمند و حریص نیز به رایزنی منشین، که افزون خواهی ستمکارانه را در نگاهت می‏آراید؛ زیرا بخل و ترس و حرص، غرایز گوناگونی هستند که ریشه در بدگمانی به خدای بزرگ دارند.86
از موارد فوق و دیگر تعابیر در نهج البلاغه به‏دست می‏آید که زمامداران باید دارای این خصوصیات و صفات باشند: همراه بودن با مردم، حقگویی، تعهد، سعی و تلاش، عدالت، امانت، انصاف در برابر مردم، قاطعیت، دور بودن از خودبینی و خودپسندی و منت‏گذاردن برای انجام کار و... .

2. نظارت

یکی از راه‏های مقابله با بروز آسیب‏های ناشی از زمامداران، نظارت همه جانبه است؛ از جمله:
الف) حسابرسی از کارگزاران؛
ب) نظارت بر چگونگی تقسیم بیت المال؛
ج) مراقبت از غارت بیت المال؛
د) نظارت بر گفتار کارگزاران؛
ه•• ) نظارت بر مکاتبات کارگزاران؛
و) نظارت بر مهمانی‏های کارگزاران؛
ز) نظارت بر رفتار کارگزاران با مخالفان؛
ح) نظارت بر رفت و آمد کارگزاران و شهروندان؛
ط) نظارت و دقت در گزینش کارگزاران.87
طبیعی است که این گونه نظارت‏های فراگیر و پیگیری‏های متعاقبِ آن بر تخلف‏های کارگزاران و زمامداران، آسیب‏های وارد آمده را کاهش خواهد داد.

3. عدالت‏خواهی و ظلم‏ستیزی

عدالت‏خواهی و انعطاف‏ناپذیری حضرت زبانزد بود. گاهی اصحابش می‏آمدند و از ایشان می‏خواستند مقداری انعطاف داشته باشند. حضرت می‏فرمود:
از من می‏خواهید که پیروزی و موفقیت در سیاست را به قیمت ستمگری و پایمال کردن حق مردم ضعیف به دست آورم؟ به خدا قسم تا شبی و روزی در دنیا هست، تا ستاره در آسمان در حرکت است، چنین چیزی عملی نیست.88

موارد دیگری از روش‏های مقابله

با مراجعه به کلام علی(علیه السّلام) در نهج‏البلاغه می‏توان موارد زیر را نیز از روشهای مقابله با آسیب‏رسانی زمامداران به حکومت دینی داشت که تجزیه و تحلیل هرکدام از آن نیازمند مجالی دیگر است.
الف) پیروی از الگوهای ارزشمند (پیامبران و ائمه معصوم)؛89 ب) تقویت روح مذهبی (اسلام‏گرایی)؛90 ج) حق‏طلبی و باطل‏ستیزی؛91 د) پارسایی و ساده‏زیستی؛92 ه•• ) یاد مرگ و قیامت و آمادگی برای آن؛93 و) هم‏سطح قراردادن زندگی خود با طبقات پایین یا متوسط جامعه،94 ز) پرهیز از دنیازدگی؛95 ح) پرهیز از خودکامگی؛96 ط) پرهیز از اختلاف و گذشت از حق خویش؛97 ی) پرده‏پوشی نسبت به عیوب مردم؛98 ک) اطلاع‏رسانی صحیح و به موقع به مردم؛99 ل) رعایت حال مردم (با تخفیف در مالیات‏ها) در بحران‏های اقتصادی؛100 م) رعایت حقوق متقابل زمامداران و مردم؛101 ن) تشویق نیکوکاران؛102 س) تنبیه خلافکاران؛103 ع) سخت‏گیری با خائنان و عفو خطاکاران؛104 ف) انتخاب همکاران صالح؛105 ص) پرهیز از خونریزی؛106 ق) اهمیت دادن به وظایف قانونی؛107 ر) اصلاح‏طلبی صحیح در امور؛108 ش) امر به معروف و نهی از منکر؛109 ت) برطرف نمودن مشکلات اقتصادی کارکنان دولت؛110 ث) استفاده از نیروهای صالح و آزمایش شده؛111 خ) مشورت در انتخاب همکاران و معاونان.112

نتیجه‏گیری

حاصل این مباحث این است که پرداختن به موضوع آسیب‏شناسی زمامداران در جامعه کنونی با توجه به حکومت اسلامی و نظام ولایی، ضرورتی انکارناپذیر است. آشنایی با دیدگاه امام علی(علیه السّلام) و بهره‏گیری از آن در این خصوص، با تکیه بر نمونه‏های تاریخی، می‏تواند الگویی علمی و عملی برای کارگزاران نظام باشد و نظام اسلامی را از خطرهایی که می‏تواند آن را به انحراف بکشاند یا مضمحل سازد، نجات دهد.

پی نوشت ها:

38. همان، نامه 45. برای اطلاع بیشتر ر.ک: همان، خطبه‏های 3، 74، 99 و 130 و نامه‏های 3، 40، 41 و 45.
39. شرح نهج‏البلاغة، ج2، ص129
40. نهج‏البلاغه، نامه 3
41. همان، حکمت 355.
42. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب (قم: دارالهجره، 1409 ق.) ج2، ص332-334.
43. شیخ مفید، الجمل، ص 285-286.
44. نهج‏البلاغه، نامه 45.
45. همان، حکمت 263.
46. همان، خطبه 131.
47. همان، خطبه 74.
48. همان، نامه 62.
49. علت اصلی تبعید ابوذر به شام و سپس به ربذه اعتراض به بخشش‏های عثمان به مروان و زید بن ثابت بود. ابوذر این آیه را قرائت می‏کرد: «والذین یکنزون الذهب و الفضة ولاینفقونها فی سبیل اللّه‏ فبشرهم بعذاب ألیم» (شرح ابن‏ابی‏الحدید، ج8، ص256).
50. نهج‏البلاغه، خطبه 130.
51. انساب الاشراف، ج2، ص160.
52. ثقفی، ابراهیم بن محمد ثقفی اصفهانی، الغارات، تحقیق محدث ارموی (چاپ دوم، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1355) ج1، ص365. او عامل اردشیر خرّه از طرف عثمان بود (تاریخ یعقوبی، ج2، ص201).
53. نهج‏البلاغه، نامه 45.
54. همان، نامه 53.
55. محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تَدمُری (چاپ هشتم، بیروت: دارالکتاب العربی، 1410 ق.) ص431ـ432.
56. همان، ص232.
57. محمد محمدی ری شهری، سیاست نامه امام علی(علیه السّلام)، ص443.
58. نهج‏البلاغه، خطبه 3 و نیز ر.ک: همان، خطبه 160.
59. همان، خطبه 224.
60. ابومحمد احمد بن اعثم کوفی، الفتوح (بیروت، دارالندوة الجدیدة،] بی‏تا]) ج2، ص222-223.
61. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار (چاپ سوم، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1403ق.) ج72، ص345.
62. نهج‏البلاغه، خطبه 10 و خطبه‏های 40، 77 و 78.
63. همان، خطبه 127.
64. همان، خطبه 131.
65. همان، خطبه 127.
66. همان، نامه 53.
67. همان، نامه 79.
68. همان، خطبه 3.
69. همان، حکمت 70 و 181.
70. همان، نامه 53.
71. همان، خطبه 28 و 43.
72. همان، خطبه 16 و 84 و 200.
73. همان، خطبه 178.
74. همان، نامه 53، 21 126.
75. همان، خطبه 175 و نامه 53.
76. همان، خطبه 29، 153، 194 و نامه 27.
77. همان، حکمت 179 و نامه 53.
78. همان، خطبه 164.
79. همان، خطبه 131 و نامه 53.
80. همان، خطبه 133 و حکمت 176 و نامه 53.
81. همان، خطبه 131.
82. همان، خطبه 216 و نامه 53 و 145.
83. نهج‏البلاغه، حکمت 410.
84. همان، نامه 27.
85. محمد محمدی ری‏شهری، میزان الحکمه، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1362)، ج3، ص149؛ برای اطلاع بیشتر ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه‏های 3، 4، 176 و 220 و حکمت‏های 127 و 208.
86. همان، نامه 53.
87. ر.ک: همان.
88. نهج‏البلاغه، خطبه 124؛ ر.ک: مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار(علیه السّلام)، (چاپ اول، قم: صدرا، 1367) ص28 و نیز ر.ک: همان، خطبه‏های 15 و 126 و نامه 53 و حکمت‏های 437 و 476.
89. نهج‏البلاغه، خطبه‏های 87 و 187 و نامه 53.
90. همان، خطبه 192.
91. همان، خطبه 33 و حکمت 376 و نامه 62.
92. همان، حکمت 439 و خطبه‏های 74 و 81 و 103 و نامه 45 و حکمت 150.
93. همان، خطبه‏های 183 و 188 و 190 و حکمت 203 و نامه 41.
94. همان، خطبه 209 و نامه 45.
95. همان، نامه 45 و حکمت 77.
96. همان، خطبه 87 و نامه 53.
97. همان، خطبه 74.
98. همان، نامه 53 و خطبه 140.
99. همان، نامه 53.
100. همان، نامه 53.
101. همان، خطبه‏های 34 و 169.
102. همان، نامه‏های 53 و 60 و حکمت 177.
103. همان، نامه 53 و حکمت 177.
104. همان، نامه 53 و حکمت‏های 11 و 52 و 211.
105. همان، نامه‏های 53 و 56 و 65 و 71 و 87.
106. همان، نامه 53.
107. همان.
108. همان، خطبه‏های 130 و 131.
109. همان، خطبه‏های 129 و 156 و 192 و نامه‏های 31 و 47 و حکمت 374.
110. همان، نامه 53.
111. همان، نامه 33 و 53.
112. همان، نامه 53.


 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ یکشنبه 88/12/16 با موضوع انقلاب اسلامی نظر
نظریه ولایت مطلقه ی فقیه (2)

امام خمینی ( ره ) و نظریه ولایت مطلقه ی فقیه (2)

امام خمینی ( ره ) و نظریه ولایت مطلقه ی فقیه (2)

 ولایت مطلقه ی فقیه
امام خمینی ( ره ) طی سال های 1366 تا 1368 ش . موضوع ولایت مطلقه ی فقیه را به روشنی و با صراحت و قاطعیت ، تبیین و آن را جایگزین اندیشه ی نظارت و ولایت فقیه کردند . دور جدید طرح مبا حث اختیارات ولی فقیه ، با نامه ی وزیر کار به معظم له آغاز و با گنجانیدن اصل ولایت مطلقه ی فقیه در قانون اساسی از سوی شورای بازنگری قانون اساسی به پایان رسید :
1- آقای ابوالقاسم سر حدی زاده ، وزیر کار و امور اجتماعی وقت ، استفساری را از معظم له به این صورت به عمل آورد :
« آیا می توان برای واحدهایی که از امکانات و خدمات دولتی و عمومی مانند آب ، برق و ... به نحوی از آنها استفاده می نماید ، اعم از این که استفاده از گذشته بوده و استمرار داشته باشد به تازگی به عمل آید در ازای این استفاده شروط الزامی را مقرر نمود ؟ » (39)
در 16 آذر 1366 ش . امام خمینی ( ره ) به نامه ی مذکور به این صورت پاسخ دادند :
« در هر دو صورت ، چه گذشته و چه حال ، دولت می تواند شروط الزامی را مقرر نماید . »(40)
2 . متعاقب استفسار و وزیر کار و امور اجتماعی ، آیه الله صافی گلپایگانی ، دبیر وقت شورای نگهبان ، با ارسال نامه ای به حضرت امام خمینی ( ره ) نوشت :
« پاسخ حضرت عالی به نامه ی وزیر کار و امور اجتماعی موجب این نگرانی شده است که نظامان اسلام از مزارعه - اجاره - تجارت - عائله و سایر روابط به تدریج عملاً منع و در خطر تعویض و تغییر قرار بگیرد ... به نظر آن ها [برخی از اشخاص ] باب عرضه ی هر نظام را مفتوح نموده است ... » (41)
در 26 آذر 1366 ش . امام خمینی ( ره ) به این نامه پاسخ دادند :
« دولت می تواند در تمام مواردی که مردم استفاده از امکانات و خدمات دولتی می کنند با شروط اسلامی و حتی بدون شرط ، قیمت مورد استفاده را از آنان بگیرد و این جاری است در جمیع مواردی که تحت سلطه ی حکومت است . »(42)
3- مقام معظم رهبری در زمان تصدی پست ریاست جمهوری ، نظر امام خمینی ( ره ) را درمورد سخنرانی خویش در نماز جمعه ی تهران پیرامون حکومت اسلامی جویا شد . حضرت امام خمینی ( ره ) در پاسخی که در 16 دی 1366 ش. برای ایشان فرستادند ، نوشتند :
« حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است ، خراب کند و پو ل منزل را به صاحبش رد کند . حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم ، تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد ، در صورتی که رفع بدون تخریب نشود ، خراب کند ، حکومت می تواند قرار دادهای شرعی را که خود با مردم بسته است ، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد ، یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است ، از آن ، مادامی که چنین است جلوگیری کند . حکومت می تواند از حج ، که از فرایض مهم الهی است ، در مواقعی که مخالف صلاح کشور ، اسلامی دانست ، موقتاً جلوگیری کند . » (43)
4 - امام خمینی ( ره ) بار دیگر درنامه ی 21 دی و 1366 ش. به مقام معظم رهبری ، در دیدار 23 دی 1366 ش . با آیه الله صافی گلپایگانی دبیر شورای نگهبان و در فرمان تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام اسلامی ، به صور گوناگون ، بر اختیارات وسیع حاکم اسلامی و ولی فقیه زمان تأکید ورزیدند .(44)
5- امام خمینی ( ره ) در فرمان 4 اردیبشهت 1368 ش . به رئیس جمهور ، دستور تشکیل هیأتی را در مورد تدوین متمم قانون اساسی صادر و مواردی را برای تجدید نظر اعلام کردند که در رأس آن ، مسائل مربوط به رهبری قرار داشت .(45) شورای بازنگری قانون اساسی پس از بحث و گفت و گو ، یکی از مهم ترین اصول مربوط به ولی فقیه را تغییر داد . این اصل بدین صورت بود :
« قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از : قوه مقننه ، قوه ی مجریه و قوه ی قضاییه که زیر نظر ولایت امرو امامت امت است ، بر طبق اصول آینده ی این قانون اعمال می گردند . این قوا مستقل از یکدیگرند و ارتباط میان آن ها به وسیله ی رئیس جمهور برقرار می گردد . »(46)
سپس به این صورت اصلاح گردید :
« قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران ، عبارتند از قوه ی مقننه و قوه ی مجریه وقوه ی قضاییه که زیر نظر ولایت مطلقه ی امر وامامت بر طبق اصول آینده ی این قانون اعمال می گردند. این قوا مستقل از یکدیگرند . »
اگر چه گنجانیدن اصل ولایت مطلقه ی فقیه در قانون اساسی صرفاً یک گام بلند به سوی نظریه ی ولایت مطلقه ی امام ( ره ) بود ، ولی این اصل با آنچه امام ( ره ) می گفتند و می خواستند ، اندکی متفاوت است . این مساله از صورت مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی به روشنی قابل درک است :
« ولایت فقیه همان طور که در فرمایشات حضرت امام هم آمده ، همان ولایت امام معصوم و انبیا بما انهم ائمه است و ادامه ی امامت پیامبر و امام معصوم است . بنابراین ، از جهت اداره ی کشور ، همان اختیاراتی را که برای امام معصوم سلام الله علیه هست، برای ولی فقیه هم هست . پس بنابراین ما نمی توانیم از نظراختیارات محدود کنیم ولی فقیه را از نظر شرعی . این از یک طرف ، از طرف دیگر، اگر ما بخواهیم غیر منضبط رها کنیم در دنیای امروز ، که اصلاً نمی دانند ولایت فقیه یعنی چه و فقط آماده اند برای نیش زدن و اعتراض به ما و قانون و کشور ما ، مورد اتهام و بی ضابطگی قرار می گیرد . از این جهت ، کمیسیون سعی کرد که تحفظ کند هم بر سعه ی اختیارات مقام ولایت فقیه و هم این که تحت یک ضابطه ای منضبط باشد . »(47)

خلاصه ی مطالب :

1- مهم ترین فصل از اندیشه ی سیاسی امام خمینی ( ره ) ولایت مطلقه ی فقیه است که آن را نخستین بار در کتاب کشف اسرار مطرح ساخت . به نظر می رسد امام خمینی ( ره ) در آغاز اعتقادی به ولایت مطلقه ی فقیه نداشته است ، ولی با دقت در محتویات کتاب مزبور ، می توان دریافت که ایشان از آغاز، مصرانه خواهان تحقق ولایت مطلقه ی فقیه بوده است . امام حتی از مقبوله عمر بن حنظله در کتاب کشف اسرار به عنوان دلیل محکمی برای اثبات ولایت مطلقه ی فقیه سود می جوید .
2- حضرت امام خمینی ( ره ) بحث درباره ی ولایت مطلقه ی فقیه را در کتابهای بعدی خود دنبال کردند ، ولی مهم ترین اثر امام ( ره ) در این باره ، کتاب حکومت اسلامی است که حاصل سلسله مباحث حوزوی معظم له در نجف اشرف به شمار می رود . ایشان در این کتاب ، ولی امر مسلمانان را در دوران پس از حضرت رسول اکرم ( ص ) و ائمه اطهار ( ع) ، فقهای عادل و عالم می دانند و دلایل عقلی و نقلی بسیاری را در اثبات آن بیان می دارند .
3- معظم له مجدداً بحث ولایت فقیه را در آستانه ی پیروزی انقلاب اسلامی مطرح کردند . طرح مجدد این مسأله در پاسخ به سؤال خبرنگاران خارجی در پاریس و در واکنش به انتقادات ملی گرایان و افراد نا آگاه داخلی نسبت به ولایت فقیه صورت گرفت . اما پس از پیروزی انقلاب ، تثبیت جمهوری اسلامی و تصویب قانون اساسی ، ایشان از بحث دراین باره خودداری کردند و ولایت فقیه را در حدود آنچه در قانون اساسی آمده، پذیرفتند .
4- طی سال های 1366 تا 1368 ش. بار دیگر اندیشه ی ولایت فقیه از سوی امام خمینی ( ره ) عنوان شد . این بار ، ایشان به روشنی و صراحت ، اندیشه ی ولایت مطلقه ی فقیه و لزوم حاکمیت قانونی آن را در پاسخ به نامه های افراد گوناگون مورد تأکید قرار دادند . اما آنچه به تثبیت اصل ولایت مطلقه ی فقیه انجامید ، قید عبارت « ولایت مطلقه ی فقیه » در اصل تجدیدنظر شده ی 57 قانون اساسی در سال 1368 ش . است . ولی با دقت در مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی به نظر می رسد آنچه در اصل تغییر یافته 57 قانون اساسی آمده ، محدودتر از آن چیزی است که مورد نظر امام بوده است .

پی نوشت ها :

39-روزنامه ی جمهوری اسلامی ( 7 آذر 1366 ) ، ص 12 .
40- صحیفه ی نور ، امام خمینی ( ره ) ، ج 20 ، ص 163 .
41- روزنامه ی جمهوری اسلامی ( 3 دی 1366 ) ، ص 1 .
42- صحیفه ی نور ، امام خمینی (ره) ، ج 20 ، ص 165 .
43- صحیفه ی نور ، امام خمینی ( ره ) ، ج 2 ، ص 170 - 171 .
44- همان ، ص 172 - 176 .
45- همان ، ج 21 ، ص 122.
46- اصل 57 قانون اساسی سابق جمهوری اسلامی ایران .
47- صورت مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، اداره ی کل امور فرهنگ و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی ، ج 2 ، ص 649 .


 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ شنبه 88/12/15 با موضوع نظر
نظریه ولایت مطلقه ی فقیه (بخش اول)
امام خمینی ( ره ) و نظریه ولایت مطلقه ی فقیه (1)
امام خمینی ( ره ) و نظریه ولایت مطلقه ی فقیه (1)
مهم ترین فصل اندیشه ی سیاسی حضرت امام خمینی (ره ) ولایت مطلقه ی فقیه است . اگر چه ولایت فقیه ریشه دراندیشه ی شیعی دارد . با این وصف ، پیش از ایشان کسی آن را به صورت منسجم مطرح نکرد و هیچ کس به مدد آن ، انقلابی عظیم و حکومتی نوین پدید نیاورد . اما در یک نگاه سطحی ، به نظر می رسد امام خمینی ( ره ) در آغاز ، به ولایت مطلقه ی فقیه عقیده نداشته اند ، ولی دقت در نوشتار و گفتار معظم له ، نشان از آن دارد که ایشان از آغاز به آن معتقد بوده اند .(1)

ولایت فقیه در کشف اسرار

به نظر می رسد امام خمینی (ره ) نخست بر این عقیده نبودند که فقیه در رأس حکومت و در صدر امور قرار گیرد ، بلکه به اجرای احکام به اجرای احکام خدا بیش از شکل حکومت و به نظارت فقیه و نه ولایت فقیه می اندیشیدند . معظم له در این باره می فرمایند :
« هیج فقیهی تاکنون نگفته و در کتابی ننوشته که ما شاه هستیم یا سلطنت حق ما است ، آری ، آن طوری که ما بیان کردیم ، اگر سلطنتی و حکومتی تشکیل شود ، هر خردمندی تصدیق می کند که آن خواست و مطابق مصالح کشور و مردم است .... این ها [علما] هم با این تشکیلات مخالفت نکرده ...و اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کرده اند ، مخالفت با همان شخص بوده ازباب آن که بودن او را مخالف صلاح کشور تشخیص داده اند ، و گرنه با اصل اساس سلطنت تاکنون از این طبقه مخالفتی ابراز نشده ، بلکه بسیاری از علمای بزرگ عالی مقام در تشکیلات مملکتی با سلاطین همراهی ها کرده اند ؛ مانند : خواجه نصیر الدین و علامه حلی .... در تواریخ مذکور است .»(2)
« ما چنانچه پیش تر گفتیم ، نمی گوییم حکومت باید با فقیه باشد ، بلکه می گوییم حکومت باید با قانون خدایی ، که صلاح کشور و مردم است ، اداره شود » . (3)
« این که می گویند حکومت باید به دست فقیه باشد نه آن است که فقیه باید شاه و وزیر و سرلشگر و سپاهی .... باشد ، بلکه فقیه باید نظارت در قوه ی مقننه و در قوه ی مجریه ی مملکت اسلامی داشته باشد . » (4)
اما در حقیقت ، حضرت امام خمینی ( ره ) در همان دوره به ولایت فقیه و نه نظارت فقیه معتقد بودند ، ولی شاید آن را به علت نامساعد بودن فضای اجتماعی - سیاسی حاکم و یا فقدان زمینه ی پذیرش عمومی ، به صراحت مطرح نساختند . در تأیید این سخن ، می توان به برخی از مطالب همین کتاب (کشف اسرار ) اشاره کرد .
« [خداوندی را که با بعثت پیامبر (ص) ] پایه ی عدل را در جهان با فداکاری های مسلمانان استوار نمود و ازستمکاری ها و بی عفتی ها آن طور جلوگیری کرده به مردم امر کند که باید هم اطاعت کنید از آتاترک که می گوید دین در مملکت رسمیت ندارد ... باید از پهلوی اطاعت کنید که همه دیدید چه کرد و برای ریشه کن نمودن دین اسلام چه کوشش ها کرد » .(5)
« تشکیل حکومت های امروزی در جهان از روی سر نیزه و زور است . سلطنت ها و دولت هایی که امروز در کشورهای عالم سراغ داریم هیچ یک از روی یک اساس عدالت و پایه ی صحیحی که فرد آن را بپذیرد نیست . این اساس همه پوشالی و در عین حال، اجباری و از روی فشار و سر نیزه است و فرد هیچ گاه با این همراه نیست » . (6)
« البته تشکیلاتی که بر اساس احکام خدا و عدل الهی تأسیس شود بهترین تشکیلات است ، لکن اکنون که آن را از آن ها[علما] نمی پذیرند این ها هم با این تشکیلات هیچ گاه مخالفت نکرده و اساس حکومت را نخواستند به هم بزنند.»(7)
«اولوالامر [(= اولی الامر] باید کسی باشد که در تمام احکام ، از اول امارتش تا آخر کارهایش ، یک کلمه برخلاف دستورات خدا و پیغمبر نگوید و عمل نکند و حکومت او همان حکومت الهی که پیغمبر داشت ، باشد . » (8)
« فقط کسی می تواند اولوالامرباشد که درتمام دوره ی مأموریت هیچ حکمی برخلاف گفته ی خدا و پیغمبرنکند . »(9)
« جز سلطنت خدایی ، همه ی سلطنت ها بر خلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدایی ، همه قوانین باطل و بیهوده است . » (10)
« تنها حکومتی که فرد حق می داند و با آغوش گشاده و چهره ی با ز آن را می پذیرد حکومت خدا است . »(11)
« به همان دلیل که اطاعت خدا لا زم است ، اطاعت فرستاده ی او لازم است و به همان دلیل اطاعت اولوالامر نیز لازم است . پس اول اولوالامر را باید با نام و نشان بشناسد ، سپس اطاعت او کند .... همه ی مسلمانان بیایند آنچه پیغمبر گفته درباره ی اولوالامر از ما بپذیرند » .(12)
همچنین امام در صفحه ی 187 این کتا ب ، چهار حدیث ازکتاب عوائد عراقی ، معانی الاخبار شیخ صدوق ، مقبوله ی عمر بن حنظله و تحف العقول در تأیید دلیل حکومت فقیه در زمان غیبت ، اقامه می کند .

ولایت فقیه در کتاب حکومت اسلامی

حضرت امام خمینی (ره) بحث درباره ی ولایت فقیه را در کتاب الرسائل (1332 ش) تحریر الوسیله (1343 ش) پی گرفتند . اما بحث 60 صفحه ای ایشان در کتا ب البیع ( 1348 ش ) مهم ترین اثر مکتوب ایشان درباره ی نظریه « ولایت فقیه » است . این کتاب که به همراه نوارهای درس خارج معظم له تحت عنوان « ولایت فقیه » و گاه به نام « حکومت اسلامی » به چاپ رسیده است ، به تفضیل ، از نظریه ی لزوم و لایت فقیه سخن می گوید .
از نظر گاه امام خمینی ( ره ) ، تنها قانون برای اصلاح اجتماعی کافی نیست ، بلکه اصلاح جامعه نیازمند قوه ی مجریه ، و آن هم محتاج ولی امر است . ولی امر « بعد از رسول اکرم (ص) ائمه اطهارند ..... ؛ پس از ایشان فقهای عادل .... هستند . » به دیگر سخن ، فقهای عادل مانند پیامبر اکرم ( ص ) باید رئیس و حاکم باشند . فقیه عادل ، فقیهی است که « از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد .... ودامنش به معاصی آلوده نباشد . » . همچنین فقیه عادل باید عالم به قوانین و احکام اسلام و عامل به آن باشد . (13)
چرا باید فقیه در رأس امور قرار گیرد ؟ امام خمینی ( ره ) در پاسخ به این سؤال می نویسند :
1- « چون در گذشته ، برای تشکیل حکومت و بر انداختن تسلط حکام خائن و فاسد ، به طور دسته جمعی و بالاتفاق قیام نکردیم و بعضی سستی به خرج دادند و حتی از بحث و تبلیغ نظریات و نظامات اسلامی مضایقه نمودند ، بلکه به عکس ، به دعاگویی حکام ستمکار پرداختند؛ این اوضاع به وجود آمد : نفوذ و حاکمیت اسلام در جامعه کم شد ، ملت اسلام دچار تجزیه و ناتوانی گشت ، احکام اسلامی بی اجرا ماند و در آن تغییر و تبدیل واقع [شد] ، استعمارگران برای اغراض شوم خود به دست عمال سیاسی خود قوانین خارجی و فرهنگ اجنبی را در بین مسلمانان رواج دادند و مردم را غرب زده کردند . این ها همه برای این بود که ما قیم و رئیس و تشکیلات رهبری نداشتیم . »(14)
2- آیاتی از قرآن بر لزوم ولایت فقیه تأکید می ورزد ؛ مانند :
« ... لاینال عهدی الظالمین »(15) امام باید فاضل و عالم به احکام و قوانین و در اجرای آن عادل باشد » .(16)
« ... یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ...»(17) اطاعت از ولی امر واجب شمرده شده است . اول الامر [اولی الامر ] بعد از رسول اکرم ( ص ) ائمه اطهارند ... پس از ایشان فقهای عادل عهده دار این مقامات هستند . » (18)
« .... النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم ...»(19) مراد از اولویت ، ولایت و امارت است ... همان امارت و ولایتی که برای نبی اکرم ( ص ) است ، برای علما نیز ثابت می باشد . (20)
3- احادیث ذ یل ، ولایت فقیه را مورد تأیید قرار می دهد :
«.... الفقهاء حکام علی السلاطین ». سلاطین اگر تابع اسلام باشند باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احکام را از فقها بپرسند و اجرا کنند . در این صورت ، حکام حقیقی همان فقها هستند. پس بایستی حاکمیت رسماً به فقها تعلق بگیرد ، نه به کسانی که به علت جهل و قانون مجبورند از فقها تبعیت کنند . »(21)
« .... الفقهاء امناء الرسل» ؛ یعنی : کلیه ی اموری که به عهده ی پیغمبران است فقهای عادل موظف و مأمور انجام آنند . گرچه عدالت از امانت است و ممکن است کسی در امور مالی امین باشد ، اما در عین حال ، عادل نباشد ، لکن مراد از« اُمناء الرسل» کسانی هستند که از هیچ حکمی تخلف نکنند. »(22)
« ... مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء ... از این روایت ، دو مطلب مهم به دست می آید : یکی « ولایت فقیه » و دیگری این که فقها باید با جهاد خود و با امر به معروف و نهی از منکر ، حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومی مسلمانان بیدار و حکومت جائر را سرنگون ... سازند . »(23)

طرح مجدد بحث ولایت فقیه

حضرت امام خمینی ( ره ) از 1357 ش . به طرح مجدد مباحث ولایت فقیه پرداختند . این روند حتی پس از پذیرش همگانی جمهوری اسلامی ( 12 فروردین 1358 ش .) و همه پرسی تأیید قانون اساسی (11 و 12 آذر 1358 ش. ) که هر یک به نحوی به ولایت فقیه مرتبط بود ، نیز ادامه یافت . اما با کاهش تنش ها و مخالفت های جزئی ، که علیه اصل جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه وجود داشت ، مرحله ی دیگری در طرح اندیشه ی ولایت فقیه به پایان می رسد . در واقع ، طی دوران مذکور ، طرح مباحث ولایت فقیه از سوی امام خمینی (ره ) ، فراز و نشیب هایی را پیموده است :
1- حضرت امام خمینی (ره) در آغاز ، بحث ولایت فقیه را در پاسخ به سؤال خبرنگارانی که می کوشیدند تا دریابند ایشان چه نقشی در دولت آینده خواهند داشت ، مطرح ساختند . به طور کلی ، معظم له در همه ی این مصاحبه ها ، حضور خویش را در رأس نظام آتی رد می کردند و در مقابل ، بر لزوم نظارت فقیه بر امور کشور پافشاری می نمودند :
« من خود نمی خواهم حکومت را در دست بگیرم ، اما مردم را برای انتخاب حکومت ، هدایت خواهم کرد و شرایط آن را به مردم اعلام می کنم » ( 10 آبان 1357 ش . )(24)
« کراراً گفته ام نه میل و رغبت من ، نه سن و موقعیت من اجازه ی چنین چیزی [دررأس امور قرار گرفتن ]را می دهد. » ( 17 آبان 1357 ش . )(25)
« من برای خودم نقشی جز هدایت ( ملت و حکومت ) برنمی گیرم. » ( 20 آبان 1357 ش )(26)
2- از اواخر پاییز 1357 ش . حضرت امام خمینی ( ره ) درمقابل سؤال مذکور ، به صورت دیگری پاسخ دادند . این پاسخ ها حاکی از آن بود که ایشان نقش بیش تری برای ولایت فقیه قایل هستند :
« بعداً معلوم می شود [چه کسی رهبری را پس از خلع شاه بر عهده خواهد داشت . ]به عللی اکنون نمی توانم نام ببرم . » ( 11 آذر 1357 ش . )(27)
«از اجزا ی حکومتی نخواهم بود ، لکن دخالت درامور مملکت و هدایت دولت را باید بکنم.»(20دی 1357 ش.)(28)
« من شخصاً چنین مقامی [رهبری کشور ] را نمی پذیرم » . ( 23 دی 1357 ش . )(29)
3- در آستانه ی پیروزی انقلاب اسلامی و اندکی پس از آن ، امام خمینی ( ره ) ایفای نقش بیش تری برای ولایت فقیه ، ترسیم کردند :
« من به پشتیبانی این ملت ، دولت تعیین می کنم ، .... به واسطه ی این که ملت مرا قبول دارد . » ( 12 بهمن 1357 ش . ) (30)
« من خدمتگزار شما هستم ... من خدمتگاز ملت هستم » ( 14 بهمن 1357 ش ) .(31)
« من که ایشان را حاکم کردم [نصب مهندس بازرگان به نخست وزیری ] ، یک نفر آدمی هستم که به واسطه ی ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم ، ایشان را قرار دادم . » ( 15 بهمن 1357ش. )(32)
4 - امام خمینی ( ره ) از اوایل شهریور 1358 ش . تا اواسط دی 1358 ش . ضمن تبیین مغایرت ولایت فقیه با حکومت استبدادی ، نقش مؤثر ، ویژه و عمیق تری را برای آن به تصویر کشیدند :
« شمایی که الان درکردستان دست به خرا بی زده اید و مع ذلک می گویید ما سنی هستیم ، شما اگر اهل سنت هستید ، به حسب فتوای علمای بزرگ اهل سنت ، واجب است اطاعت کنید از اولی الامر .اولی الامر امروز دولت ما و ما هستیم . » ( 2 شهریور 1358 ش . )(33)
« دولت اسلامی اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد ، آسیبی بر این مملکت وارد نخواهد شد .... دیکتاتوری به وجود نمی آورد ، کاری که بر خلاف مصالح مملکت است انجام نمی دهد . ( 28 شهریور 1358 ش . ) (34)
« اگر چنانچه فقیه در کار نباشد ، ولایت فقیه در کار نباشد ، طاغوت است ... رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد ، غیر مشروع است . وقتی غیر مشروع شد ، طاغوت است . » ( 12 مهر 1358 ش . )(35)
اسلام اطاعت فقیه را واجب دانسته است و من امر می کنم به شما که اطاعت کنید از مافوق های خود .... ولایت فقیه مجری قانون و مخالف دیکتاتوری است . » . ( 2و3 آبان 1358 ش . )(36)
« قانون اساسی ... به نظر من ، یک قدری ناقص است و روحانیت بیش تر از این در اسلام اختیارات دارد . » ( 7 دی 1358 ش . )(37)
« شخصی ... که .... در مقابل قانون اساسی خاضع است و [به ] اصل صد و دهم که راجع به ولایت فقیه است ، معتقد است و وفادار است ، او [را] انتخاب کنید . » ( 9 دی 1358ش .)(38)
پس از این، امام خمینی ( ره ) درباره ی ولایت فقیه بحث نکردند و ولایت فقیه را در حدود قانون اساسی پذیرفتند .

پی نوشت ها :

1- « خطوط کلی اندیشه سیاسی امام خمینی ( ره ) » کاظم قاضی زاده ، مجله راهبرد ، ش 3 ( بهار 1373 ) ، ص 8 و 27.
2- کشف اسرار ، امام خمینی ( ره ) ، 186 - 187 .
3- همان ، ص 222 .
4- همان ، ص 232 .
5- همان ، ص 110 .
6- کشف اسرار ، امام خمینی ( ره ) ، ص 221 .
7- همان ، ص 181 .
8- همان ، ص 112 .
9- همان ، ص 285 .
10- همان ، ص186 .
11-همان ، ص 223 .
12-همان ، ص176 .
13- ولایت فقیه « حکومت اسلامی » ، امام خمینی ( ره ) ، ص 23 ، 25 ، 51 ، 55 ، 80 .
14- ولایت فقیه « حکومت اسلامی » ، امام خمینی ( ره ) ، ص 43 - 44 .
15- بقره ( 2 ) ، آیه ی 124 .
16- همان ، ص 53 .
17- نساء ( 4) ، آیه ی 59 .
18- ولایت فقیه « حکومت اسلامی » ، امام خمینی ( ره ) ، ص 24 - 25 .
19- احزاب ( 33 ) ، آیه 56 .
20- ولایت فقیه « حکومت اسلامی » ، امام خمینی ( ره ) ،ص 116 - 117 .
21-ولایت فقیه « حکومت اسلامی » ، امام خمینی ( ره ) ،ص 52 .
22- همان ، ص 79 .
23- همان ، ص 127 .
24- صحیفه ی نور ، امام خمینی ( ره ) ، ج 2 ، ص 262 .
25- همان ،ج 3 ، ص 75 .
26-همان ، ص107 .
27- همان ، ج 4 ، ص 12 .
28- همان ، ص 198 .
29- همان ، ص 216 .
30-صحیفه ی نور ، امام خمینی ( ره ) ج 2 ، ص 285 .
31- همان ، ج 5 ، ص 26 .
32- همان ، ص 31 .
33- همان ، ج 8 ، ص 266 .
34- همان ، ص 170 .
35- همان ، ج 9 ، ص 251 .
36- صحیفه ی نور ،امام خمینی ( ره ) ، ج 10 ، ص 44 ، و 53 .
37- همان ، ج 11 ص 132 .
38- همان ، ص 152 .


 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ چهارشنبه 88/12/12 با موضوع امام ورهبری نظر
تحجّر حزبى و سیاسى (2)
تحجّر حزبى و سیاسى (2)
پیامدها و نتایج تحجر حزبى
احزاب و تشکل هاى سیاسى در صورت عدم تعهد و یا عدم توجه به وظایف و رسالتهاى خود، و به دلیل آلوده شدن به سیاسى کارى ها و غوغا سالاریها نسبت به آرمانها، مواضع و عملکردهاى خود دچار تحجر مى شوند که این آفت شوم مى تواند پیامدها و آثار نامطلوبى را براى جامعه، گروه ها و افراد به همراه داشته باشد. اینک به برخى از آنها اشاره مى شود:

1 ـ انحصارطلبى و حق گریزى؛

وقتى یک حزب یا جریان سیاسى دچار آفت تحجر شود، در نتیجه آن مشى و مرام، گرایش ها و برنامه هاى... خود را حق مطلق پنداشته و درصدد تحمیل و تحکیم آن بر جامعه و سایر گروه ها و افراد برمى آید که به دنبال چنین فرایندى این حزب و جریان سیاسى گرفتار انحصارطلبى و حق گریزى مى گردد.

2 ـ بى اعتنایى به ارزش هاى حاکم بر جامعه و خودخواهى؛

نظام حزبى اى که از آفت تحجر رنج مى برد از پذیرفتن ارزش ها و هنجارهاى مقبول و مشروع اجتماعى سرباز مى زند و تنها ارزش هایى را مقبول مى داند که در چارچوب تنگ و باریک مرامنامه حزبى و استراتژى سیاسى آن پذیرفته باشد. لذا چنین حزبى با عبور از ارزش هاى مقبول جامعه و کنار گذاشتن آنها، دچار صفت مذموم خودخواهى نیز مى گردد.

3 ـ اختلاف و تفرقه:

از آنجا که جامعه از احزاب و گروه هاى متنوع و مختلفى تشکیل مى گردد، اگر قرار باشد هر حزب و جریانى اندیشه ها، آرمان ها و مواضع خود را یگانه فکر ایده آل و درست بداند، و بر اجرا و تحقق آن اصرار بورزد، ایجاد اختلاف و جدایى میان احزاب و گروه ها حتمى است و در پى آن، جامعه نیز دچار هرج و مرج، اختلاف و تفرقه مى شود.

4 ـ خشونت و درگیرى؛

هرگاه احزاب سیاسى که یکى از گردانندگان اصلى امور سیاسى، اجتماعى و فرهنگى هستند، افکار و عقاید خود را مطلق و مقدس بدانند و از همکارى و تعامل با یکدیگر امتناع ورزند، و درصدد رسیدن به اهداف و مطامع خود و جناح خود باشند، دچار اصطکاک منافع شده و به دنبال آن براى رسیدن به قدرت و حاکمیت به ناچار درگیرى و کشمکش پدیدار مى شود که حاصل آن افتادن جامعه در دام خشونت و درگیرى است.

5 ـ ناکارآمدى و عقب ماندگى:

یک نظام اجتماعى و حکومتى براى رسیدن به قله هاى ترقى و پیشرفت مادى و معنوى نیازمند بهره مندى از افکار و اندیشه هاى کارآمد و بالنده است، و این هدف در صورتى محقق مى شود که نخبگان فرهنگى، سیاسى و اجتماعى دست در دست هم داده و از ره آوردهاى فکرى و عملى هم با اتحاد و تعاون و برادرى استفاده نمایند و نقاط ضعف و معضلات یکدیگر را مرتفع سازند.
اما اگر احزاب و جریان هاى سیاسى که کانون تجمع نخبگان هستند، دچار تحجر و تجمد فرقه اى و جناحى گردند و به جاى برادرى و وحدت در مقابل هم موضع گیرى نمایند و یکدیگر را حذف و تخریب کنند، قطعاً نظام اجتماعى دچار آفت و زیان ناکارآمدى شده و موجب عقب ماندگى جامعه مى گردد.

6 ـ برانگیختن طمع بیگانگان و افتادن در دام آنها:

هرگاه میان حاکمیت و توده ملت و میان اقشار گوناگون جامعه الفت، برادرى، یکپارچگى و به تعبیرى «وفاق ملى» باشد، و احزاب و جناح هاى سیاسى همسو و هم هدف بوده، دست در دست هم به فکر شکوفایى و پیشرفت جامعه در عرصه هاى مختلف باشند، اقتدار سیاسى و عزت ملى حاصل مى شود و بیگانگان و قدرت هاى بزرگ استعمارى از دخالت در سرنوشت و مقدرات ملت از هرگونه توطئه علیه چنین جامعه اى نا امید مى گردند.
اما اگر احزاب، اصناف و گروه هاى مختلف جامعه هر کدام بر اصول، مشى و مرام خود تکیه نمایند و در تعامل با دیگر حزب ها و طوایف تحجر به خرج دهند، زمینه شقاق و شکاف در وفاق ملى پیدا شده، طمع بیگانگان و تفرقه افکنان تحریک مى شود و سبب مى گردد که دشمنان برخى از احزاب و شخصیت ها را به دام وابستگى خود گرفتار نمایند و از آنان به عنوان ابزارى براى اغراض پلید و استعمارى خود سوء استفاده نمایند. مراجعه به تاریخ احزاب و نخبگان سیاسى و مهره هاى روشنفکرى بیمار در ایران نشان دهنده چنین سوء استفاده ها از جانب کشورهاى بزرگ استعمارى شرق و غرب همانند انگلیس، شوروى (سابق)، امریکا و آلمان و... است.

7 ـ بى تفاوتى مردم نسبت به مشارکت هاى سیاسى و احزاب؛

از عوامل مؤثر در رشد و شکوفایى همه جانبه جامعه، نشاط اجتماعى ـ سیاسى آحاد مردم و جمعیت هاى مختلف و حضور فعال آنان در صحنه هاى زندگى جمعى است. این مهم ـ نشاط اجتماعى ـ سیاسى و حضور فعال مردمى ـ آنگاه فراهم مى گردد که احزاب و جناح هاى سیاسى، رقابت هاى سالم و هدفمند داشته باشند، و با تعاملات سیاسى و اجتماعى سبب تهییج و تشویق مردم و نشاط آنها گردند.
اما اگر احزاب و فعالان سیاسى در اندیشه ها و روش هاى خود دچار تحجر گردند و به خواسته ها و مطالبات حزبى و جناحى خود تعصب و جمود داشته باشند، حاصلى جز تفرقه و کشمکش هاى فرسایشى و پر زیان نخواهد داشت که رفته رفته مردم را از مشارکت هاى سیاسى و اجتماعى دلسرد نموده و از فعالیت و حضور در عرصه هاى گوناگون منصرف مى نماید و عامل بى تفاوتى و کناره گیرى آنان مى گردد.

8 ـ بدبینى و سلب اعتماد مردم از کارگزاران و حاکمیت:

یکى از ویژگى هاى اساسى حکومت مردم سالار دینى وجود اعتماد، همدلى و یگانگى میان حاکمان و توده هاى مردم است. از افتخارات نظام اسلامى این بوده است که رهبران و کارگزاران نظام برخاسته از متن جامعه و از میان مردم اند، و مردم آنان را از خود دانسته و کارگزاران، خود را خادم مردم و قطره کوچکى از اقیانوس بیکران امت اسلامى مى دانستند. این نزدیکى و محبت میان حاکمیت و مردم، دولت و ملت، از نعمت هاى بزرگ خداوند براى نظام اسلامى است.
لکن، هر گاه احزاب سیاسى در دیدگاه ها و گرایش هاى خود دچار تحجر شوند و در مقابل سیاست ها و برنامه هاى نظام اسلامى قرار گیرند، به ناچار مردم را نسبت به مسئولان و کارگزاران بدبین نموده و اتحاد و پیوند میان دولت و ملت، رهبران و آحاد جامعه را از بین مى برند و جدایى و نفرت را پدید مى آورند. ـ البته این مطلب هیچ تضادى با این حقیقت ندارد که احزاب سیاسى باید به عنوان ناظران امین مردم بر عملکردها و برنامه هاى دولت و حاکمیت نظارت داشته باشند و در نتیجه لغزش ها و خیانت هاى دانسته یا نادانسته آنها را به مردم که خود را نمایندگان آنان مى دانند، اطلاع دهند.
آنچه گذشت اندکى است از بسیارى از پیامدهاى تلخ و ناگوار تحجر حزبى و سیاسى. امید است با توجه به اهمیت مطلب و دغدغه هاى امام راحل و مقام معظم رهبرى نسبت به این موضوع، فرهیختگان و اندیشمندان صاحب درد و درک تحقیقات گسترده ترى را در این زمینه به انجام رسانند ان شاءالله تعالى.

راهکارهاى مقابله با تحجر حزبى

در این فصل برخى از راهکارهاى رویایى و مقابله با تحجر حزبى و سیاسى ـ که مستفاد از بیانات مقام معظم رهبرى است ـ مورد بحث قرار مى گیرد:

1 ـ ارزش محورى و پرهیز از جبهه بندى کاذب:

یکى از امورى که فاصله گروهها و جناح ها را از هم زیاد مى سازد، نوع عناوین و تعابیرى است که براى هر یک از جناح ها به کار گرفته مى شود. تعابیر و القاب رایجى نظیر: چپ و راست، اصلاح طلب و محافظه کار، دمکرات و اقتدارگرا، افراطیون و میانه روها... از یک سو جناح بندى ها را به کلى بر هم مى زند و از سوى دیگر باعث مى شود تا اختلاف سلیقه ها به تدریج رنگ و بوى ایدئولوژیک پیدا کند و حالت تحجّر و تعصّب را در گروه ها ایجاد نماید.
مقام معظم رهبرى براى پیشگیرى از تشکیل چنین جبهه بندى هاى کاذبى مى فرمایند:
این جناح بندى ها غیر واقعى و بى معناست، و تنها ملاک حقیقى براى ارزیابى افراد و گروه ها اهتمام یا بى مبالاتى به ارزش ها و معیارهاى ارزشى است.

2 ـ پذیرش سلیقه هاى مختلف؛

یکى از دلایل تحجر حزبى، تعصب به سلیقه، فکر و روش حزبى و گروهى خود است. چیزى که مى تواند این آفت را زایل سازد و این درد را درمان کند پذیرفتن سلیقه هاى مختلف در عرصه فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى است. رهبر معظم انقلاب بارها بر وجود سلیقه هاى متفاوت صحه گذاشته و همواره از وحدت در عین کثرت سلیقه ها دفاع نموده و متذکر شدند که اختلاف سلیقه ها نباید به رفتارهاى خصمانه و پرخاشگرانه مبدل گردد. در واقع معظم له میان دو نوع اختلاف تفاوت قائل شده اند: اختلاف ممدوح و اختلاف مذموم و مطرود.
اختلاف ممدوح اختلافى است که حاصل آن تنش، درگیرى و دشمنى نیست، بلکه رشد دهنده و حیات بخش جامعه است و سبب رقابت سازنده مى شود. اما اختلاف مذموم اختلافى است که موجب منازعه، کشمکش و خشونت مى گردد. مقام معظم رهبرى ضمن معرفى الگوهایى براى اختلاف ممدوح مى فرماید:
البته اختلاف سلیقه، اختلاف مذاق ـ همان طور که امام بارها مى فرمودند ـ مثل اختلاف دو هم مباحثه اى است که سر یک مسأله با هم اختلاف دارند، مباحثه است. با هم مى گویند، بحث مى کنند، دعوا مى کنند، اما رفیق اند و دلهایشان با هم نزدیک است. در مسائل گوناگون سیاسى و اجتماعى هم همینطور است و باید همین گونه باشد.
ایشان الگوى دوم اختلاف ممدوح را اختلاف فقهاى اسلام معرفى مى کنند.

3 ـ همگرایى براساس معیارهاى وحدت؛

یکى از راههاى همگرایى احزاب و گروههاى مختلف ملى و نیز جلوگیرى از تحجر آنها، جهت گیرى بر حول معیارهاى وحدت و وفاق است. این معیارها مى تواند احزاب مختلف را تحت پوشش قرار دهد و سلیقه هاى متفاوت آنها را به یک اصل واحدى گره بزند. مهم ترین این معیارها عبارتند از:
اول ـ معیارهایى که معطوف به قانون است.
رهبر معظم انقلاب در این باره مى فرمایند:
وحدت مردم، اتحاد قلبى مردم، اتحاد روحى مردم، محبت مردم و وفاق مردم، حول نظام اسلامى، حول احکام مقدسه اسلام، حول قانون اساسى که قانون اساسى هم منطبق بر احکام اسلامى است. حول قوانین کشور که لااقل اغلب آنها منطبق بر قوانین اسلامى است ـ اگر نگوییم همه اش منطبق است ـ وحدت ملى را تشکیل مى دهد.
دوم ـ معیارهاى معطوف به رفتارهاى اخلاقى؛
معظم له در این باره مى فرمایند:
اگر هواى نفس نباشد، اگر خودخواهى نباشد، اگر مصلحت قبیله گرایى نباشد مصلحت کشور، مصلحت نظام، آینده هاى بلند مورد نظر باشد، این جنجالها، این مناقشه ها چیزى نیست که دو گروه، دو نفر را، دو انسان انقلابى را به جان هم بیندازد.
سوم ـ معیارهاى معطوف به ارزش هاى انقلاب؛
باز معظم له در این زمینه مى فرمایند:
هر اختلاف سلیقه اى هم باشد اصل احترام به اسلام، احترام به قرآن، پاسدارى از انقلاب، پاسدارى از راه امام، پاسدارى از عزت و استقلال کشور، تلاش براى آسوده کردن خاطر ملت و از بین بردن مشکلات بر جاى خود مستحکم و محفوظ است... همه آنها در این چیزها متفق و متحدند.

4 ـ شفاف سازى مفاهیم؛

یکى از عوامل اختلاف، خصوصاً در سالهاى اخیر، به کارگیرى و عرضه مفاهیم مبهم، متشابه و کلى نظیر جامعه مدنى، اصلاحات، خشونت، آزادى، توسعه سیاسى، تساهل و تسامح، تکثرگرایى... بوده است. شفاف نبودن و فقدان تعاریف دقیق و جامعه و مانع براى این مفاهیم، سبب برخوردهاى سلبى و انکارى در مقابل این مفاهیم گردید و میان گروه ها، احزاب و فعالان سیاسى و اجتماعى تنش و درگیرى و تحجر و لجاجت ایجاد نموده و وحدت و وفاق ملى را به خطر انداخته است.
تنها راه برون رفت از این وضعیت ابهام زدایى و تعیین قلمرو مفاهیم از سوى افراد، احزاب و گروههایى است که این گونه اصطلاحات را به کار مى برند.

5 ـ انعطاف و نرمش در مواضع:

بیان گردید که از عوامل تحجر حزبى و عدم همگرایى گروه ها و احزاب، پافشارى بى مورد احزاب و جمعیت ها بر مواضع خود و نداشتن هیچ گونه نرمش و انعطاف است. البته گفتنى است که در مقابل مواضع بنیادى و اساسى که معطوف به اساسى ترین اصول انقلاب و نظام و جامعه است، انعطاف و سازگارى معنا ندارد، اما در غیر این موارد، پافشارى بر مواضع غیر اصولى، نامعقول و وحدت زدا و اختلاف زاست. معظم له در این باره مى فرمایند:
جناحهاى مختلف با هم همفکرى کنند، تبادل نظر کنند، کار مشترک کنند، مگر نمى شود، به هم نزدیک شوند؟! اتحاد و نزدیک شدن به هم تنازل لازم دارد. نمى شود که ما همان جاى خودمان بایستیم آن هم همان جاى خود بایستد، بگوییم خوب حالا با هم دیگر به هدف نزدیک مى شویم. نزدیکى به این است که یک قدم شما بردارید و یک قدم او بردارد.

خاتمه :

آن چه با دقت و اندیشه حاصل مى شود این است که هر چند وجود احزاب و جریان هاى سیاسى از ضروریات یک جامعه مردمسالار است، اما این جریان در معرض یک خطر و آفت مهم قرار دارد که مى تواند فلسفه وجودى آن را دگرگون کرده، آن را از ثمرات و آثار مفید باز دارد. آن خطر بزرگ و آفت کشنده، تحجر گرایى احزاب و جریان هاى سیاسى است. در این مقاله کوتاه به عوامل و آثار و پیامدهاى تحجر حزبى و برخى راه هاى مبارزه با آن در حد توان اشاره گردید، امید است احزاب و جناح هاى سیاسى کشور با نصب العین قرار دادن منافع ملى و دینى، خود و طرفداران خود را از افتادن در این پرتگاه هولناک برحذر داشته و در مسیر خدمت به جامعه با سلامت طى طریق نمایند.ان شاءالله تعالى
منبع: حصون ، بهار 1385، شماره 7

 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ سه شنبه 88/12/11 با موضوع تحجر - تحجر حزبى و سیاسى - عوامل و نشانه هاى تحجر نظر
تحجّر حزبى و سیاسى (1)
تحجّر حزبى و سیاسى (1)
چکیده
از پدیده هاى آفت زا در فضاهاى سیاسى و فعالیت هاى حزبى، کشمکش هاى جانبدارانه رهبران احزاب و حامیان آن ها است. جانبدارى بى بصیرت و بدون منطق از اصول، مواضع و عملکردهاى حزبى به نوعى تحجر حزبى و سیاسى مى انجامد. از این رو، بر رهبران، اعضا و هواداران احزاب است تا با مراقبت و خویشتن بانى، تقواى سیاسى و حق مدارى، خود را از آفت تحجر حزبى و سیاسى مصون نگه دارند. در غیر این صورت، رهایى از مرض تحجّر، بس دشوار یا ناممکن خواهد بود و پى آمدهاى ناگوارى را به همراه خواهد داشت.
معمار بزرگ انقلاب امام راحل (ره) و رهبر معظم انقلاب، همواره احزاب و گروه ها و افراد را از خطر ابتلا به آفت تحجر برحذر داشته، رهنمودهایى را براى در امان ماندن از این آفت ارائه کرده اند. این مقاله تلاشى است براى شناسایى عوامل، نشانه ها و پى آمدهاى تحجر حزبى و سیاسى؛ و پى جویى راه کارهاى پیشگیرى و درمان آن در بیانات مقام معظم رهبرى.

پیش درآمد
بهره مندى از آگاهى هاى سیاسى و حضور فعال و با نشاط در عرصه هاى مختلف سیاسى ـ اجتماعى، از حقوق مسلم آحاد جامعه اسلامى و مردمسالار است. از آن جا که یکى از راه هاى تحقق این مهم در سایه وجود تشکل ها و احزاب سالم، کارآمد و پویا ممکن خواهد شد، قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران بر آزادى احزاب و جمعیت هاى سیاسى به عنوان اصلى اساسى تأکید نموده است.
البته احزاب سیاسى نیز در معرض آفت ها و خطراتى قرار دارند که از مهم ترین آن ها، افتادن در دام تحجر و جمود است. امام راحل(ره) و مقام معظم رهبرى ـ دام ظله العالى ـ بارها در مناسبت هاى مختلف در رهنمودها و بیانات دردمندانه و دلسوزانه نسبت به آفت تحجر هشدار داده و عموم مردم، خصوصاً فعالان سیاسى، احزاب، روحانیون و جنبش هاى دانشجویى را از افتادن در چنین ورطه اى برحذر داشته اند.
در راستاى سخنان و هشدارهاى مقام معظم رهبرى درباره خطر تحجر حزبى و سیاسى درصدد برآمدیم در مقاله اى کوتاه و مختصر، ابعاد و جوانب آفت تحجر حزبى و سیاسى را بررسى نموده، اطلاعاتى هر چند اندک در اختیار مخاطبان فرهیخته و دردآشنا قرار دهیم.
تحجر در لغت به معناى سنگ شدن است. و در اصطلاح، جانبدارى پرشور، کوته نظرانه، [ بدون بصیرت ] از چیزى، کسى و آیینى است. تحجر به حالتى اطلاق مى شود که با عقاید قالبى و تغییرناپذیر همراه است.
متحجِّر، معادل با « تاریک فکر » و کنایه از کسى است که به هیچ روى از عقاید کهنه خود دست برنمى دارد. بدین سان متحجر از نظر فکر و ذهن هیچ انعطافى ندارد و همچون سنگ از جمود و سکون برخوردار است.

تحجر حزبى :

پافشارى متعصبانه، بدون بصیرت و غیر منطقى رهبران، اعضا و هواداران حزب بر اصول، برنامه ها و روش هاى حزبى است، به نحوى که استراتژى، گرایش ها و منافع سیاسى حزب را محور و مرکز داورى ها قرار داده، منافع ملى را در راستاى منافع و اهداف حزبى خود ارزیابى مى کنند. در نتیجه در مبادلات فکرى، فرهنگى و سیاسى با سایر احزاب، اصناف، نخبگان و افراد، از روى لجاجت و تعصب بى جا و همراه با فقدان بصیرت، بر مواضع خود پاى فشرده، سرنوشت جامعه را تنها در اساسنامه و استراتژى ها و مصالح حزبى خود جست و جو مى کنند.
تحجر حزبى به معناى عام کلمه حزب، در طول تاریخ همواره میان ملت ها و مسلک ها و گروه ها تحقق و ظهور داشته، که تعیین تاریخ معین و خط سیر آن بسیار دشوار است. یکى از نمونه هاى بارز تحجر حزبى در جهان اسلام تحجر خوارج است که در جنگ صفین اتفاق افتاد.

تحجر حزبى در ایران معاصر

مواضع، عملکردها و فعالیت هاى احزاب و سازمان ها پنجره اى است که از طریق آن مى توان پدیده تحجر حزبى را به نظاره نشست. از این رو، براى ارزیابى تحجر حزبى در ایران معاصر، فعالیت هاى احزاب سیاسى در دو بخش بررسى مى گردد: قبل و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى.

الف. عملکرد احزاب، قبل از پیروزى انقلاب اسلامى

1 ـ احزاب دولتى :

منظور از احزاب دولتى، احزابى است که رابطه تنگاتنگى با دولت داشته و با هدف رفع بحرانهاى دولت (بحران مشروعیت، مشارکت و ثبات سیاسى و...) تشکیل مى شوند و اغلب در مراکز آنها رهبر قدرتمند واحدى از وابستگان و مهره هاى دولت قرار مى گیرد.
از آنجا که نقش اصلى و اساسى احزاب سیاسى آن است که دهلیزى براى انتقال خواسته هاى مردم و جامعه به حاکمان و کارگزاران باشند، باید از وابستگى به دولت و حاکمیت به دور باشند تا بتوانند به رسالت خود به درستى عمل نمایند. احزاب سیاسى و نظام حزبى عمده ترین ابزار نهادى براى سازمان دادن و توسعه مشارکت سیاسى هستند که براى دفاع از حقوق مردم بنا نهاده مى شوند. بنابراین احزاب نباید به ابزار اعمال خواسته هاى حکومت و اغواى مردم تبدیل شوند.
احزاب دولتى در ایران پیش از انقلاب اسلامى، به دلیل جمود و تحجر در وابستگى به رژیم استبداد و تملق و ثناگویى شاه و دربار، به جاى خدمت به مردم و انجام رسالت هاى حزبى و سیاسى خود، ابزارى براى اغوا و اضلال مردم و استبداد بیشتر حکومت بودند. بررسى عملکرد احزابى مانند: اقلیت (مردم)، ملّیون، اکثریت ایران نوین و رستاخیز ملت ایران، گواه صادقى بر مدعاى ماست.

2 ـ احزاب غیر دولتى :

مراد از احزاب غیر دولتى، برخى از جمعیت ها و گروه هایى است که به دلیل احساس وظایفى در قبال بیدارى و ارشاد مردم به دور از وابستگى و تعلق به رژیم استبدادى، تشکل هایى را با اهداف و آرمانها و تشکیلات معیّن فراهم آوردند و به فعالیت هاى سیاسى، فرهنگى و اجتماعى پرداختند؛ هر چند در این بین برخى از گروه ها با تحریک و هدایت قدرت هاى استعمارى و به هدف جاسوسى و تأمین منافع آنها سامان یافتند.
این جمعیت ها و احزاب نیز طیف هاى مختلفى را شامل مى شوند که پرداختن به آنها از هدف و حدود این مقاله خارج است؛ اما آنچه به اختصار مى توان گفت این است که بسیارى از احزاب غیر دولتى نیز به دلیل جمود و تحجر بر ملیت، مذهب، نژاد، گرایشها و برنامه هاى حزبى خود نتوانستند به رسالت حزبى و مردمى خود، چنانکه باید عمل کنند، هر چند فعالیت هاى انجام شده توسط برخى گروهها و احزاب مسلمان و ملى در زمینه بیدارى ملت و فراهم آمدن زمینه انقلاب عظیم اسلامى، سرانجام با هدایت روحانیت و حضور مردمى به ثمر نشست و در 22 بهمن سال 1357 کاخ بیداد و نظام استبدادى دو هزار پانصد ساله سلطنتى را بر سر مستبدان و دست نشاندگان استعمار ویران نمود.

ب. عملکرد احزاب پس از پیروزى انقلاب

با فروپاشى نظام استبدادى و پیروزى انقلاب اسلامى فضاى باز و آزادى براى فعالیت هاى سیاسى، اجتماعى و حزبى پدید آمد. در این فضا احزاب و جمعیت هاى فراوان و متنوعى وارد عرصه فعالیت هاى سیاسى ـ اجتماعى شدند که بسیارى از آنها متأسفانه به دلیل سوء استفاده از آزادى و به دلیل انحرافات عملى و افتادن در دام تحجر و خودخواهى به جاى تلاش براى سازندگى و توسعه، استقلال و آبادانى جامعه، کشور و نظام نوپاى اسلامى را گرفتار درگیرى ها و کشمکشهاى فرقه اى، مذهبى، نژادى نمودند و در این مسیر تا آنجا پیش رفتند که سر از جاسوسى قدرتهاى بزرگ استعمارى شرقى و غربى درآورده، به نبرد مسلحانه، با انقلاب اسلامى و ملت به پا خاسته مسلمان پرداختند. در عین حال برخى از احزاب در فضاى مذکور تشکیل و جهت پیشبرد اهداف انقلاب و خط امام فعال شدند.
با گذر از دوران سرنوشت ساز پیروزى و رسیدن به دوران تثبیت و دوران پرافتخار سالهاى دفاع مقدس نیز برخى انجمن ها، جناح ها و احزاب سیاسى با ابتلا به تحجر و خودمحورى ضربات سنگینى را بر پیکر نظام اسلامى وارد آوردند که خود تاریخ مفصلى دارد.
از آغاز دوران سازندگى و توسعه همه جانبه تا کنون نیز احزاب و گروه هاى رنگارنگى پدید آمده و به فعالیت هاى گوناگونى دست مى زنند که متأسفانه برخى از این جناح ها، گروه ها و احزاب و... به دلیل تنگ نظرى، ارتداد سیاسى، دنیازدگى و غوغا سالارى و مرعوب شدن از قدرت هاى بیرونى، به جاى کمک به تعالى و پیشرفت کشور اسلامى، هرازگاهى نواى شوم تفرقه و جدایى سر داده و بذر نفاق و کینه را در میان جامعه مى پاشند و عزّت و استقلال آن را در معرض زوال و خطر قرار مى دهند.

عوامل و نشانه هاى تحجر حزبى

تحجر حزبى همانند سایر صفات و پدیده ها، ناشى از یک سلسله سازه ها و قابل بازشناسى توسط برخى شناسه ها است که در این بخش به مهم ترین آنها اشاره مى گردد:

الف. عوامل

1 ـ ناتوانى نظام معرفتى (فقدان بصیرت) :

یکى از عوامل مؤثر در پیدایى و تحقق تحجر حزبى و سیاسى، نظام معرفتى و نظرى است. منظور آن است که هرگاه یک حزب سیاسى از نظر نظام معرفتى دچار اشکال شود و اعضا و هواداران حزب شناخت درستى از اصول، مواضع و اهداف و سایر اجزا و مؤلفه هاى نظام معرفتى حزب خود نداشته باشند، در عملکردها و روابط خود دچار تحجر مى گردند.
نمونه بارز این نوع تحجر را مى توان در گروه خوارج در عصر امام على(ع) دید. خوارج به دلیل ضعف در نظام معرفتى خود، از اطاعت امام آگاه و معصوم(ع) سر برتافته، در دام فریب قرآن بر نیزه کردن سپاه معاویه افتادند و از لشکر امام(ع) بیرون رفتند و مصائب فراوانى را براى امت اسلامى به وجود آوردند.
نمونه دیگر این گونه تحجر در عصر انقلاب اسلامى، تحجر هواداران حزب خلق مسلمان است که چشم بسته از سران خود تبعیت کرده، به مقابله با انقلاب اسلامى برخاستند.

2 ـ ضعف کارکردى :

گاهى نظام حزبى از نظر معرفتى و نظرى سالم و بى عیب است، اما به لحاظ رفتارى و عملى در عرصه تعامل و مواجهه عملیاتى با حوادث و پدیده ها، به دلیل نداشتن قدرت رقابت با چالش هاى مدرن، دچار ضعف و ناتوانى مى گردد. گاهى نیز به دلیل برکنار شدن از قدرت و در اقلیت قرار گرفتن، منجمد و متصلّب مى شود که روى آوردن به نوعى خشونت نیز از نتایج این انجماد و تحجّر است. نمونه بارز آن سازمان مجاهدین خلق [منافقین] است.

3 ـ ویژگى هاى روانى :

بعضى از تحجرها ناشى از ویژگى هاى شخصیتى، عقده ها، حقارت ها و یا خود برتربینى ها و... در حوزه اندیشه یا در عرصه عمل است که بر اعتقادات و افکار رهبران و طرفداران حزب اثر گذاشته و آنها را دچار تحجر سیاسى مى کند. شخصیت هاى راحت طلب و عافیت جو، احتیاط هاى بى موردى در حوزه فعالیت ها و کنش هاى سیاسى ـ اجتماعى انجام مى دهند. روحیه تقلیدى محض و جنبه نقدناپذیرى نیز از ویژگیهاى روانى شخصیت ها سرچشمه گرفته و باعث نوعى تحجر و جمود است. احزابى که به دست رهبران و سیاست گذارانى داراى چنین روحیاتى اداره مى شوند، حتماً گرفتار چنین تحجّر و جمودى مى گردند.

4 ـ وابستگى دینى و مذهبى :

گاهى احزاب به دلیل پیروى از دین و مذهب خاصى در مواجهه با پدیده هاى نوین و دنیاى مدرن، توان رقابت نداشته و براى پرسشهاى نو و مستحدث پاسخ در خور و قانع کننده اى ندارند، در چنین حالتى عده اى به ظاهرى گرى و تحجر روى آورده و عده اى دچار التقاط مى گردند. نمونه آن وهابیون و متجددمآبان در جهان عرب هستند.

5 ـ شرایط ارثى و محیطى :

تعلق به نژاد یا کشور و جامعه معیّن و شرایط جغرافیایى خاص نیز باعث مى شود احزاب و گروهها به نوعى تعصب و تحجر فرقه اى گرفتار شوند. مصادیق معروف آن احزاب کومله و دموکرات کردستان بودند که به دلیل قومیت گرایى و احساس ناسیونالیستى به مخالفت با جمهورى اسلامى پرداختند و مردم مظلوم کردستان را در فقر و آوارگى نگه داشتند.

6 ـ وابستگى حزبى و جناحى :

گاهى مرامنامه یک حزب و جناح سیاسى براى رهبران، اعضا و هواداران چنان جنبه مرجعیت پیدا مى کند که در همان قالب یک تصلب و تحجر افراطى شکل مى گیرد و این حزب و حامیانش را در مواجهه با احزاب و اشخاص دیگر دچار تنگ نظرى و جمود مى کند. نمونه بارز آن سازمان مجاهدین خلق (منافقین) است که به دلیل تحجر حزبى با انقلاب اسلامى به نبرد مسلحانه برخاست و سرانجام هم سر از جاسوسى و نوکرى براى امپریالیسم امریکا و حزب بعث عراق درآورد.

ب. نشانه ها

1 ـ سطحى نگرى و ظاهر بینى :

از نشانه هاى اهل تحجر نداشتن تفکر عمیق و اندیشه ژرف است. به عبارت دیگر از خصوصیات بارز متحجّران نداشتن عقلانیت است. منظور از عقلانیت، برخوردارى از تفکر منطقى و روشمند و توانایى تبیین منطقى و روشمند افکار و رفتارهاى فردى، حزبى و اجتماعى و برقرارى نسبت درست و منطقى میان ابزارها و اهداف و مبادى و مقدمات با نتایج و غایات است.
بنابراین، نظام حزبى اى که فاقد توانایى ها و مهارتهاى عقلانى است، دچار ساختار افراطى و غیر عقلانى شده و نمى تواند میان پدیده هاى ثابت و متحول، قالب و محتوا رابطه منطقى برقرار کند. چنین نظام حزبى در جریانهاى سیاسى ـ اجتماعى به ظاهر بینى روى آورده و اصالت را به ظاهر پدیده هاى سیاسى و اجتماعى مى دهد، بدون اینکه نقادى عقلانى درستى داشته باشد. باز نمونه روشن این نشانه را در خوارج در جریان حکمیت مى توان دید.

2 ـ مقدس مآبى :

از نشانه هاى برجسته دیگر تحجر، خصوصاً در حوزه دینى و ادعاى پیروى از دین و ارزشهاى مکتبى، مقدس مآبى است. احزاب و جمعیت هاى متظاهر به دین به دلیل مقدس مآبى انحرافى و بى خبرى از جامعیت دینى و مبانى اعتقادى تنها خود را صاحب صفات نیکوى پرهیزگارى، دنیاگریزى، خدمت به خلق و... دانسته و دیگران را به اباحیگرى و حتى ارتداد و دین گریزى متهم مى سازند.
زیرا اینان هر چیزى را که با ذوق و پسند آنها در امور سیاسى و اجتماعى و حکومتى مطابقت نداشته باشد از صفات دنیا طلبان دانسته و با تقدس و پاکى ناسازگار مى دانند.
اینها خود و امیال و خواهشهاى خود را مقدس و وارسته دانسته، دیگران را به نحوى آلوده به دنیا مى پندارند.

3 ـ ضعف مبانى اعتقادى :

از صفات بارز متحجران، سستى مبانى عقیدتى آنان است. آنها به دلیل جمود بر ظواهر، اعتقادات راسخى ندارند و نمى توانند به شایستگى از آرمانهاى خود دفاع و آنها را صیانت نمایند. لذا در مواجهه با مخالفان به آسانى تسلیم مى گردند.

4 ـ خودمحورى و استبداد :

یکى دیگر از نشانه هاى تحجر حزبى آن است که رهبران و فعالان سیاسى و حزبى به دلیل جمود و تنگ نظرى راه هرگونه تبادل نظر و تعامل فکرى و تعاون عملى را با سایر احزاب و گروه ها و نخبگان مسدود کرده، دچار نوعى خود محورى و استبداد سیاسى مى شوند

 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ دوشنبه 88/12/10 با موضوع تحجر ، تحجر حزبى و سیاسى ، عوامل و نشانه هاى تحجر و راه کارهاى م نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >