سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

منوی اصلی

صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ
تعداد بازدیدها:


در باره من

کمیل سعیدی

 

آرشیو مطالب

بهمن 1388
اسفند1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389

آرشیو موضوعی

اخبار[7] . امام ورهبری[7] . انقلاب اسلامی[7] . اصطلاحات سیاسی[6] . اخبار صهیونیسم[4] . صهیونیسم[4] . خاطرات دفاع مقدس[2] . طنز سیاسی - اجتماعی[2] . فرهنگ ، فرهنگ سیاسى ، مشارکت سیاسى[2] . فرهنگ ، فرهنگ سیاسى ، مشارکت سیاسى . . نوسازی، فرضیات تئوریک نوسازی، ایستارهای سنتی، ایستارهای مدرن . صهونیسم . اصطلاحات سیاسی- تروریسم . اخبارصهیونیسم . اخلاق . انقلاب اسلامی -امام ورهبری . تحجر - تحجر حزبى و سیاسى - عوامل و نشانه هاى تحجر . تحجر ، تحجر حزبى و سیاسى ، عوامل و نشانه هاى تحجر و راه کارهاى م . خاطرات . صهیونیسم و بهائیت .

پیوندهـــــــــا

عاشق آسمونی
گاهِ رهایی
*پرواز روح*
TOWER SIAH POOSH
هه هه هه.....
مُهر بر لب زده
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
رشادت
کلبه حقیرانه من

فروشگاه اینترنتی ایران تجارت
هادی
تنهاترین زن

برو بچه های ارزشی
مذهب عشق
مذهب
.*عکس*.
رهروان حسینی ، فدائیان خمینی،پیروان خامنه ای
Ali 09357004336
اگر علم در ثریا باشد مردانی از فارس به آن دست می یابند(پیامبرص)
دریچه
آســــــمــونـــی بــاش
دنیای واقعی
برگی از دفتر زندگی


موعود پرواز نیلوفرعاشق
طلبه میلیونر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
سوز و گداز
موج آزاد اندیشی اسلامی
هنوز
فاااااصله...
وبلاگ دزدی
درد ما جز به ظهورش مداوا نشود...









بزرگترین پایگاه دانلود

یا حسین
ایــ عزیـــــز ـــــــران
· قالب های مذهبی

امکانات


این سایت را صفحه خانگی خود کنید ! تماس با مدیر سایت ! اضافه کردن این سایت به علاقه مندیها ! لینک RSS

 


طراح قالب

امیرحسین مهدی پور


Powered By
BLOGFA.COM

مبانی آزادی در کلام و فقه شیعه (3)

معناى عصمت
عصمت, نیرومند بودن عقل و رشد بسیار بالاى تفکر و اندیشه است در مرتبه اى که هیچ گاه مغلوب نمى شود. انسانها در مراتب تعقل و تفکر مختلف هستند; مانند دیگر نیروهاى خدادادى که در انسانها در مراتب مختلف ظهور مى کند.
بالاترین مرتبه از تعقل و اندیشه که اشتباه و خطا و گناه در آن راه نمى یابد, عصمت است. پیامبر یا امام چون در خداشناسى, عظمت و قدرت و دیگر صفات خدا را در بالاترین سطح دارا مى باشد, از این رو هیچ گاه مغلوب افکار شیطانى و هواى نفس نمى شود و در فکر و اندیشه آنها نافرمانى خدا راه پیدا نمى کند و قوت و نیروى بالاى تفکر در او سبب مى شود که خطا و اشتباه نیز نکند, با اینکه قدرت بر نافرمانى و توانایى بر گناه را دارد; اما اندیشه بالاى او, او را از گناه بیزار مى کند. او در ذات خود مى تواند اشتباه کند; اما قوت تعقل و توجه او به امور و مطالب سبب مى شود که خطا نکند; مانند کسى که حافظه اى بسیار قوى دارد و چیزى را فراموش نمى کند.
معناى عصمت این نیست که خدا او را بر ترک گناه اجبار کرده است و تکلیف از او مرتفع شده است; بلکه نیروهاى قوىاى که در نفس اوست, مانع از گناه مى شود; مانند نیروى قوى عقلى, توجه و زیرکى بسیار بالا, تیزهوشى, ذکاوت, صفاى نفس و کمال توجه به لزوم اطاعت از خدا و دورى از گناه و خطا.
اگر پیامبر و یا امام با عصمت خود, قدرت بر گناه نداشته باشد, دیگر تکلیفى هم متوجه او نیست, با اینکه پیامبر در انجام تکالیف الهى از دیگران سزاوارتر است و خداوند در قرآن به او تکلیف کرده است ((فاعبد ربک حتى یإتیک الیقین))(32) پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسى.
اگر پیامبر یا امام قدرت بر گناه نداشته باشد, مقام او از مومنان صالح پایینتر خواهد بود; زیرا دیگران قدرت بر گناه را دارند و آن را ترک مى کنند و پیامبر یا امام نمى تواند گناه بکند که نمى کند. پس عصمت در پیامبر و امام از او تکلیف را برنمى دارد; بلکه رعایت تکلیف را بر او لازم تر مى کند.

دلیل بر لزوم عصمت

چرا پیامبر یا امام باید عصمت داشته باشد؟
1ـ اگر پیامبر یا امام, معصوم از گناه و خطا نباشد, وثوق و اعتماد به گفتار و کردار او پیدا نخواهد شد; زیرا احتمال مى رود که دروغ بگوید و یا فراموش کند و یا حکمى را ترک کند. در این صورت نمى توان بر او اعتماد کرد و احکام شرع را از او گرفت.
2ـ اگر گناه کند, در این صورت یا پیروى کردن از او واجب است و یا واجب نیست. اگر واجب باشد, اجتماع ضدین لازم مىآید; یعنى از یک طرف واجب است آن کار را انجام بدهیم و از طرف دیگر لازم است آن را ترک کنیم و اجتماع ضدین محال است. و اگر پیروى از او لازم نباشد, نبوت و یا امامت او بى اثر خواهد بود, پس پیامبر و امام گناه نمى کند.
3ـ اگر گناه کند, باید او را از گناه بازداشت و او را اذیت کرد و از او بیزارى جست; با اینکه اذیت کردن و بیزارى از پیامبر یا امام حرام است, پس هیچ گاه گناه نمى کند.
4ـ اگر پیامبر یا امام مرتکب اشتباه شود, نیاز پیدا مى کند تا کسى او را از اشتباه نگهدارى کند و حق را به او بگوید و کسى که او را نگهدارى مى کند, اگر خود معصوم باشد, پس عصمت لازم است و اگر معصوم نباشد, به دیگرى نیاز پیدا مى کند که او را نگهدارى کند و در این صورت تسلسل لازم مىآید و تسلسل باطل است.
5ـ از خداى حکیم قبیح است که مردم را وادار به پیروى کردن از کسى کند که گناه مى کند و یا اشتباه دارد; زیرا پیروى کردن از گناه و اشتباه امرى قبیح است و بر خداى حکیم قبح آن روشنتر است. و چون خدا مردم را به پیروى از پیامبر و امام وادار نموده, روشن است که آنها گناه و اشتباه ندارند.
6ـ اگر عصمت نباشد, مردم از او متنفر مى شوند و از او پیروى نمى کنند و پیروى نکردن مردم, نقض غرض نبوت و امامت است; زیرا غرض از نبوت و امامت پیروى کردن مردم از پیامبر و امام است. دلیلهاى عقلى و نقلى دیگرى نیز هست که عصمت را در پیامبر و امام لازم مى داند.
و اما پاسخ اعتراض سوم; یعنى نص بر امامت مخالف با آزادى است.
پیش از این گفتیم به کارگیرى آزادى در تمام افراد بشر نیاز به قانون دارد و قانون باید از طرف خدا باشد و مبلغ قانون خدا نیز پیامبر است.
امام, جانشین پیامبر و ادامه دهنده راه اوست و در پیامبر و امام عصمت لازم است. جز خدا کسى نمى تواند فرد معصوم را شناسایى کند و او را به عنوان پیامبر یا امام معرفى نماید. خدا, پیامبر را معرفى مى کند و پیامبر, امام را از طرف خدا. اگر کسى بگوید نصب امام از طرف پیامبر با آزادى مردم مخالف است, باید به این مطلب نیز معتقد شود که نصب پیامبر از طرف خدا نیز با آزادى مردم مخالف است و نتیجه, این خواهد شد که بشر نیاز به امام ندارد, نیاز به پیامبر و نیاز به قانون الهى ندارد; دنیاى بشر, دنیاى جنگل است که در آن نظم و انتظام لازم نیست و پایمال شدن حقوق ضعیفان مانعى ندارد و دیگر سخنان باطل و بى اساس که اندیشه صحیح بشرى آن را مردود مى کند.
و چیزى که انسان را به تعجب مى اندازد, اولویت و لزوم افضلیت در امام است که در نوشتار دکتر محمد عماره است; از یک طرف ادعا مى کند انسان در انتخاب امام که جانشین پیامبر است باید آزاد باشد و هیچ گونه تضییق و تقییدى نباید آزادى انسان را تهدید کند و از طرف دیگر مى گوید امام باید افضل از تمام امت باشد. در اینجا عبارت او را نقل مى کنیم:
((و من الامثله التى تشهد بذلک موقفهم من امامه الافضل و امامه المفضول و ایهما یقدم على الثانى فى الاختیار لهذا المنصب و بدیهى ان الافضل هو الاولى بالتقدیم)). (33)
در بخش بیان عزل امام و قدرت مردم بر برکنار کردن امام از منصب خود اگر از او خطایى و یا گناهى دیدند, مى نویسد: از جمله نمونه هایى که گواه بر این مطلب مى باشد, این است که معتزله, امام شدن افضل و مفضول را بررسى نموده و بحث کرده اند که کدام یک از آنها باید امام شود; افضل! و یا مفضول. و روشن است که افضل باید امام شود و او سزاوارتر به امامت است.
سپس مى گوید: چیزى که ملاک فضل است و با بیشتر داشتن آن انسان افضل مى شود, مصلحت اندیشى براى امت است. او در این خصوص چنین بیان داشته است:
((ان الفضل المطلوب فى الامامه انما یراد لما یعود على الکافه من المصلحه)). (34) همانا فضل مطلوب در امامت رعایت مصلحت تمام افراد امت است.
پس از بیان این مطلب, شرط دیگرى را نیز بیان داشته و مى گوید:
((و کذلک القول فى من یعرف ان انقیاد الناس له إکثر واستنامتهم الیه إتم و شکواهم الیه إعظم فهو بالتقدیم إحق)) هر کس مردم از او بیشتر فرمانبرى کنند و از او بیشتر به کمال برسند و درد دل خود را بیشتر به او بگویند, سزاوارتر به منصب امامت است.
آنگاه صفات زشتى را که نباید در امام باشد, مانند: شتاب زدگى, زودباورى, قضاوت عجولانه, خشونت و شدت در برخورد با مردم و...(35) را بیان کرده است.
حال این پرسش پیش مىآید که اگر بناست امام افضل باشد, نفوذ کلمه داشته باشد و از صفات زشت منزه باشد و مردم نباید هر کسى را انتخاب کنند, چرا وجود این صفات و شرایط, مخالف با آزادى و حق انتخاب نیست; اما اشتراط عصمت که جامع تمام صفات کمال و بیزارى از تمام صفات زشت و قصور است ـ که شیعه با دلالت قرآن و سنت و عقل آن را پذیرفته ـ مانع آزادى است و آیا اعتراف به لزوم امامت افضل اعتراف به لزوم عصمت نیست!؟
علاوه بر این, تمام اندیشمندان اهل سنت که در موضوع امامت سخن گفته و امامت را براى امت اسلام لازم و ضرورى دانسته اند, براى امام صفات ویژه اى را شرط دانسته اند و هیچ اندیشمند و عالمى از اهل سنت یافت نشده است که براى امام اوصافى را لازم نداشته باشد و بگوید هر فاسق و فاجرى مى تواند امام شود.
شیعه نیز براى امام, صفت عصمت را به حکم عقل و شرع لازم مى داند و اگر اعتقاد به عصمت در امام, با آزادى بشر مخالفت دارد, هر صفتى که علماى اهل سنت در امام شرط دانسته اند نیز باید با آزادى بشر مخالف باشد.
بنابراین, آمدن پیامبر و امام نه تنها مانع آزادى انسان نیست; بلکه پیامبر و امام بهترین راه به کارگیرى آزادى را نشان مى دهند و به همان دلیل که بشر نمى تواند قانون کامل وضع کند و نمى تواند کسى را به عنوان پیامبر معرفى کند و مقام نبوت را به او بدهد, به همان دلیل بشر, خود نمى تواند امام پس از پیامبر را معین کند.

انسان دو بعدى است

آنچه را در موضوع نیاز به قانون بیان کردیم, ملاحظه بعد مادى انسان است که او را به قانون نیازمند مى کند و اگر انسان را از بعد معنوى نیز ملاحظه کنیم, نیاز به قانون و پیامبر و امام براى او بیشتر خواهد بود. زیرا انسان تنها در بعد مادى خلاصه نمى شود تا بشر بتواند از راه شناخت نیازهاى مادى و دیگر روابط مادى میان افراد جامعه, براى خود قانون وضع کند; بلکه انسان داراى دو بعد است; بعد مادى و بعد معنوى. اگر بر فرض انسان بتواند بعد مادى خود را شناسایى کند و براى رفع نیازهاى آن, قانونى وضع کند; لیکن بعد معنوى انسان ناشناخته است و در هیچ آزمایشگاهى قابل تجزیه و تحلیل و شناخت نیست. اگر تنها براى بعد مادى انسان قانون وضع شود, نیمى از نیازهاى بشر نادیده گرفته شده است.
زندگى انسان تنها در این جهان خلاصه نمى شود و دنیاى دیگرى نیز وجود دارد که انسان باید خود را براى آن آماده سازد. ارتباط جسم با روح, بعد مادى و معنوى و دنیا و آخرت انسان تنگاتنگ است و قابل تفکیک و جدایى نیست.
آخرت, وجهه ملکوتى زندگى دنیوى است. قرآن مى فرماید: ((من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما تشإ لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا و من إراد الاخره و سعى لها سعیها و هو مومن فاولئک کان سعیهم مشکورا)).(36)
هر کس طالب دنیاى نقد باشد, آن مقدار که بخواهیم به او مى دهیم, سپس براى او جهنم را قرار داده ایم که نکوهیده و رانده شده وارد آن مى گردد و هر کس خواهان آخرت باشد و کوشش شایسته آن را انجام دهد, پس کوشش آنان مورد قدردانى قرار خواهد گرفت.
یعنى اگر انسان تنها در اندیشه دنیا باشد و هدفى جز دنیا نداشته باشد, به هدف عالى آخرت نمى رسد; ولى لطف و کرم خدا ایجاب مى کند که از همان هدف دنیایى نیز به او بهره اى بدهد.
امام خمینى در موضوع بعد معنوى انسان, چنین مى گوید:
خداوند انسان را بر فطرت الهى آفرید که عشق به کمال مطلق است. از این رو همه انسانها از خرد و کلان, عاشق کمالى هستند که نقص در آن نیست, نورى که در آن تاریکى نیست و دانشى که در آن نادانى نیست.
پیرو این فطرت, فطرت دیگرى است که بیزارى از هرگونه کوتاهى و نقص است. و روشن است که کمال مطلق خداست و انسان در فطرت خود عاشق خداست, هرچند از آن غافل است.
انسان با این دو فطرت باید دو بال بسازد و به آشیانه اصلى که آستانه حضرت دوست و درگاه اوست, پرواز کند.
پس از آفرینش انسان بر این دو فطرت, خداوند مى دانست که به واسطه گرفتار شدن به قواى حیوانى شهوت و غضب و نیروى شیطانى, انسان از فطرت خود دور خواهد ماند. از این رو خداوند پیامبرانى را براى بشارت و انذار فرستاد که احکام آنها بر طبق مقتضاى فطرت اوست تا حجابها را از پیش چشم دل او بردارند و آنها را در سیر و سلوک یار و مددگار باشند. تکالیفى که پیامبران از طرف خدا آورده اند یا بر طبق مقتضاى فطرت اصلى است; مانند: دعوت به فضائل اخلاقى و کمالات نفسانى و یا بر طبق فطرت تبعى است; مانند: نهى از کفر و شرک و اخلاق زشت براى زنده کردن و کمک دادن به این فطرت.
پس تکالیف الهى همه, الطاف خداست و به منزله داروهایى است براى درمان روانهاى بیمار. پیامبران, طبیبان نفوس و مربیان روانند که نه تنها انسانها را از تاریکى به روشنى هدایت مى کنند و از نقص به کمال مى برند; بلکه برزخها و موقفهاى قیامت نیز از عنایتهاى خداست و هر موقفى مانند بیمارستانى است که روانهاى مریض را در آن درمان مى کنند و اگر در این بیمارستانها درمان نیافت, آخرین درمان او کیفر آتش است.(37)
در این سخن, فلسفه احکام الهى به اجمال بیان و حکمت آمدن پیامبران به این صورت روشن شده است:
1ـ آمدن پیامبران براى برداشتن حجابها از سیر و سلوک مردم به سوى خدا است.
2ـ دستورات دین موافق با فطرت اصلى انسان مى باشد که عشق به کمال مطلوب است.
3ـ احکام دین, فطرت انسان را براى حرکت به سوى خدا و پرواز به درگاه او کمک مى دهند.
4ـ باز داشتن مردم از کفر و شرک و پرهیز دادن آنها از اخلاق زشت, براى برداشتن مانع از رسیدن به کمال است.
5ـ احکام دین تفضل و عنایت خداست براى رها ساختن انسان از زندان طبیعت و آزادى براى سیر و سلوک به سوى خدا.
6ـ تکالیف الهى, الطاف اوست و درمان دردهاى روان است و پیامبران, اطباى نفوس هستند و مواقف در قیامت و عالم برزخ بیمارستان درمان بخش جانهاى بیمار است.

تکلیف الهى با آزادى بشر مخالفتى ندارد

با توجه به گفتار گذشته, روشن شد که بهترین قانونى که مى تواند راه به کارگیرى آزادى را به انسان بیاموزد و او را از قید و بند شهوات و زندان طبیعت و اسارت غضب رها سازد, قانون الهى است که توسط پیامبران به بشر ابلاغ مى شود. :ت ساه دشاد سفارشهایى هم ازقرآن وحدیث درآسان بودن دین وسخت نبودن دستورات خداشده است:
((یریدالله بکم الیسر و لایرید بکم العسر)),(38) خداوند آسانى را براى شما خواسته است و سخت گیرى را نخواسته است.
((و ما جعل علیکم فى الدین من حرج)),(39) خداوند در دین بر شما سختى قرار نداده است.
و امام سجاد علیه السلام فرمود: ((واعلم ان الله یراد بالیسر و لایراد بالعسر کما إراد بخلقه التیسیر و لم یرد بهم التعسیر)),(40) و بدان خدا را با آسان گیرى باید پیروى کرد نه با سخت گیرى, چنانچه خداوند از بندگانش آسان گیرى را خواسته و سخت گیرى را براى آنها نخواسته است. و همچنین قواعد عقلى, اصولى, کلامى و فقهى بسیارى که براى آسان گیرى تکالیف انسان, تشریع شده است که به عنوان نمونه, 54 قاعده را در فقه مى توان نام برد.
بنابراین, هر چند خداوند براى هدایت بشر و سعادت انسان, تکالیفى را بر عهده وى نهاده است; لیکن آزادى و حق انتخاب را از او نگرفته است و در انتخاب راه هدایت و یا چاه ضلالت, او را آزاد گذاشته است:
((انا هدیناه السبیل اما شاکرا إو کفورا)),(41) ما به انسان راه را نشان داده ایم; خواه سپاسگزار باشد و یا ناسپاس.
و حتى این آزادى تا اندازه اى است که حق انتخاب دین را نیز به مردم واگذار کرده است: ((لا اکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقى لا انفصام لها والله سمیع علیم)),(42) در انتخاب دین اکراه نیست, راه رشد از گمراهى روشن و جدا شده است, پس هر کس به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان آورد, به دستگیره محکم چنگ زده, از آن جدا شدنى نیست و خداوند شنوا و داناست.
خداوند به انسان اراده عنایت فرموده و او را آزاد گذاشته است; او مى تواند خدا را انتخاب کند یا شیطان را, آخرت را یا دنیا را, بهشت یا جهنم را, سعادت یا شقاوت را, سرافرازى یا سرافکندگى را.
((تریدون عرض الدنیا والله یرید الاخره)),(43) شما متاع دنیا را مى خواهید و خداوند آخرت را براى شما مى خواهد.
((و من یرد ثواب الدنیا نوته منها)),(44) هر کس پاداش دنیایى را بخواهد, بهره اى از آن را به او مى دهیم.
((و من یرد ثواب الاخره نوته منها)),(45) هر کس پاداش آخرت را بخواهد, بهره اى از آن را به او مى دهیم.
این آیات ودیگر آیاتى که در این زمینه نازل شده است, به ما نشان مى دهد که تحمیل عقیده بر کسى مجاز نیست و اصول دین و اعتقادات باید با اندیشه و استدلال پذیرفته شود یا نه با زور و اجبار:
((من کان یرید الحیاه الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها)),(46) هر کس زندگى و زیور دنیا را بخواهد, پاداش کارهاى او را در این دنیا به او مى دهیم ولیکن هر کس آخرت را بخواهد و براى آن تلاش کند, خداوند او را کمک کرده و بر پاداش او مى افزاید.
((و من کان یرید حرث الاخره نزد له فى حرثه)),(47) هر کس کشتزار آخرت را بخواهد, ما آن را افزون مى کنیم.

کاربرد آزادى و اراده

اراده و آزادى تا آنجا کاربرد دارد که مى تواند سبب تغییر حکم شرع شود و حکم شرع را به دنبال خود بکشد, براى اثبات این مطلب, باید به ارج نهادن شرع به سیره و بناى عقلا, عرف و عادت, سیره متشرعه و اجماع بر برخى از مبانى توجه کرد که همه نشانگر نقش بسیار مهم آزادى و اراده او در سرنوشت و نظم زندگانى و درک وظیفه شرعى است. بناى عقلا و عرف, نقش بسیار اساسى در بنیان احکام شرع دارد که بسیارى از احکام شرع در اصول وفقه بر همین پایه و اساس بنیان نهاده مى شود; مانند: حجیت ظهورات, حجیت خبر ثقه, قراردادهاى اجتماعى, پیمانها, عهدها, ازدواج, خرید و فروش, اجاره صلح, بخشش, تشخیص مفاهیم وارده از شرع, تعیین موضوع و متعلق احکام شرع و دیگر امورى که در ارتباط با احکام شرع هستند و مى توانند احکام شرع را تغییر داده و حالت و یا موضوع حکم را عوض نمایند و در نتیجه, حکم شرع نیز عوض شود که باز کردن این عنوان و توضیح مطالب ذکر شده نیاز به بررسى بسیار زیادى دارد.
اسلام حتى پیروان سایر ادیان الهى ـ اهل کتاب ـ را نیز به رسمیت مى شناسد و به عقیده آنها احترام مى نهد. امام هادى(ع) فرمود: ما مى گوییم; خداوند بندگانش را بر کارهایشان پاداش مى دهد و با آن اراده و اختیارى که به آنها عنایت فرموده, توانایى انتخاب را به آنها داده است.(48)
فرمود ما مى گوییم, خداوند با قدرت خود, مردم را آفرید و حق انتخاب سرنوشت را به آنها عنایت فرمود. با حق انتخاب, عبادت کردن را از آنها خواسته است و به آنها امر و نهى کرده است و پیروى کردن از آنها (امر و نهى) خواسته و پسندیده است.(49)
از امیرالمومنین(ع) پرسیدند, با چه چیز خدایت را شناختى؟ فرمود: با توانایى تمیز دادن و حق انتخابى که خدا به من داده است و با عقلى که مرا راهنمایى مى کند. (50)
از امام صادق(ع) پرسیدند, چرا خداوند تمامى مردم را خداشناس و پیرو حق نیافرید با اینکه مى توانست. فرمود: اگر خداوند آنها را مطیع مىآفرید, سزاوار پاداش نبودند. اگر مردم با انتخاب خود اطاعت نکنند, بهشت و جهنم براى چیست؟ خداوند مردم را آفرید و به آنها دستور پیروى داد و از نافرمانى نهى کرد و با فرستادن پیامبران, حجت را تمام کرد و با فرستادن کتابهاى آسمانى عذر آنها را قطع نمود تا مردم, خود اطاعت را انتخاب کنند و سزاوار پاداش شوند و یا نافرمانى را انتخاب کنند تا کیفر شوند.(51)

خلاصه

1 ـ ریشه و مبانى کلامى و فقهى آزادى و حریت در مذهب شیعه سه اصل برائت, عدم ولایت و اراده و اختیار است که هر سه در مذهب شیعه ثابت شده است.
2 ـ شیعه که از طرفداران اراده و اختیار در انسان است, عدالت را در خداوند پذیرفته و حسن و قبح ذاتى اشیإ را که با درک مستقل عقل شناخته مى شود, قبول کرده و کارهاى خدا را هدفمند دانسته است.

3 ـ قول به جبر و قول به تفویض باطل است و راه معقول و صحیح, امر بین الامرین است که قرآن و سنت و عقل نیز آن را مى پذیرد.
4 ـ اراده در انسان از کارهاى بدون واسطه نفس است و نیاز به مقدمه اى ندارد.

5 ـ به کارگیرى آزادى براى تمام افراد بشر ممکن نیست و براى نشان دادن بهترین راه به کارگیرى آزادى براى تمام افراد بشر, نیاز به قانون است تا بتواند خواسته هاى مردم را تعدیل و کنترل نماید و رساترین و جامع ترین قانون, قانون الهى است که توسط پیامبر به بندگان خدا ابلاغ مى گردد.
6 ـ نصب پیامبر و امام از طرف خدا با آزادى بشر مخالفتى ندارد.

و به همان دلیل که قانون را خدا باید وضع کند, پیامبر و امام را نیز خدا باید نصب کند.
7 ـ معصوم بودن از گناه و خطا در پیامبر و امام, امرى لازم و ضرورى مى باشد که با دلیل قرآن وسنت وعقل به اثبات رسیده است و به همان دلیل که خدا باید فرد معصوم را به عنوان پیامبراعلام کند, به همان دلیل امام معصوم را نیز خدا باید ـ توسط پیامبر ـ اعلام کند.
8 ـ تکالیف الهى با آزادى بشر مخالفتى ندارد و تکلیف, همان قانون الهى است که باید از طرف خدا ابلاغ شود تا تمام افراد بشر بتوانند به طور مساوى از آزادى بهره گیرند.

9 ـ فقه شیعه با آزادى و حریت انسان مخالفتى ندارد و در این زمینه بیش از پنجاه قاعده کلى در ارتباط با آزادى و آسان گیرى بر بندگان خدا, وجود دارد.
10 ـ فقه نه تنها با آزادى و اراده انسان مخالفتى ندارد; بلکه آزادى و اراده بشر مى تواند سبب تغییر حکم شرع شود. با اراده انسان موضوع حکم و یا حالت آن تغییر پیدا مى کند و در نتیجه حکم شرع نیز تغییر پیدا مى کند.

پایان.

پی نوشت ها :

32 ـ سوره فجر, آیه99.
33 ـ دکتر محمد عماره, پیشین, ص198.
34 ـ همان, ص198.
35 ـ همان, ص199.
36 ـ سوره اسرا, آیه18 و 19.
37 ـ امام خمینى, رساله طلب و اراده, انتشارات علمى و فرهنگى, تهران, 1362ش, ص152.
38 ـ سوره بقره, آیه185.
39 ـ سوره حج, آیه78.
40 ـ على بن شعبه, تحف العقول, انتشارات موسسه اعلمى, بیروت, 1394ق, ص187.
41 ـ سوره انسان, آیه2.
42 ـ سوره بقره, آیه256.
43 ـ سوره انفال, آیه67.
44 ـ سوره آل عمران, آیه145.
45 ـ همان.
46 ـ سوره هود, آیه15.
47 ـ سوره شورى, آیه20.
48 ـ على بن شعبه, پیشین, ص342.
49 ـ همان, ص344.
50 ـ همان, ص345.
51 ـ طبرسى, احتجاج, انتشارات نشر مرتضى, مشهد, 1403ق, ص340.

نویسنده: سید نورالدین شریعتمدار جزائرى

منبع : فصلنامه علوم سیاسی


 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ یکشنبه 89/1/15 با موضوع نظر