سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

منوی اصلی

صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ
تعداد بازدیدها:


در باره من

کمیل سعیدی

 

آرشیو مطالب

بهمن 1388
اسفند1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389

آرشیو موضوعی

اخبار[7] . امام ورهبری[7] . انقلاب اسلامی[7] . اصطلاحات سیاسی[6] . اخبار صهیونیسم[4] . صهیونیسم[4] . خاطرات دفاع مقدس[2] . طنز سیاسی - اجتماعی[2] . فرهنگ ، فرهنگ سیاسى ، مشارکت سیاسى[2] . فرهنگ ، فرهنگ سیاسى ، مشارکت سیاسى . . نوسازی، فرضیات تئوریک نوسازی، ایستارهای سنتی، ایستارهای مدرن . صهونیسم . اصطلاحات سیاسی- تروریسم . اخبارصهیونیسم . اخلاق . انقلاب اسلامی -امام ورهبری . تحجر - تحجر حزبى و سیاسى - عوامل و نشانه هاى تحجر . تحجر ، تحجر حزبى و سیاسى ، عوامل و نشانه هاى تحجر و راه کارهاى م . خاطرات . صهیونیسم و بهائیت .

پیوندهـــــــــا

عاشق آسمونی
گاهِ رهایی
*پرواز روح*
TOWER SIAH POOSH
هه هه هه.....
مُهر بر لب زده
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
رشادت
کلبه حقیرانه من

فروشگاه اینترنتی ایران تجارت
هادی
تنهاترین زن

برو بچه های ارزشی
مذهب عشق
مذهب
.*عکس*.
رهروان حسینی ، فدائیان خمینی،پیروان خامنه ای
Ali 09357004336
اگر علم در ثریا باشد مردانی از فارس به آن دست می یابند(پیامبرص)
دریچه
آســــــمــونـــی بــاش
دنیای واقعی
برگی از دفتر زندگی


موعود پرواز نیلوفرعاشق
طلبه میلیونر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
سوز و گداز
موج آزاد اندیشی اسلامی
هنوز
فاااااصله...
وبلاگ دزدی
درد ما جز به ظهورش مداوا نشود...









بزرگترین پایگاه دانلود

یا حسین
ایــ عزیـــــز ـــــــران
· قالب های مذهبی

امکانات


این سایت را صفحه خانگی خود کنید ! تماس با مدیر سایت ! اضافه کردن این سایت به علاقه مندیها ! لینک RSS

 


طراح قالب

امیرحسین مهدی پور


Powered By
BLOGFA.COM

مبانی آزادی در کلام و فقه شیعه (2)
مبانی آزادی در کلام و فقه شیعه (2)

امر بین الامرین
پس از آنکه بطلان مذهب تفویض و بطلان مذهب جبر معلوم شد و روشن گردید که انسان در تولید کارهاى خود استقلال ندارد و از جهتى دیگر نمى شود آثار وجودى را از انسان سلب کرد, معناى امر بین الامرین هویدا مى شود. بدین معنا که موجودات امکانى داراى اثر هستند و با اراده خود کارهاى خود را انجام مى دهند; لیکن از خود استقلال ندارند. انسان داراى فاعلیت و علیت و تإثیر است; اما به طور مستقل, تنها فاعل مستقل خداست و دیگر موجودات با اینکه وجود و آثار وجود را دارا هستند; اما استقلال ندارند و وجود آنها عین ارتباط و حقیقت فقر و احتیاج و وابستگى است.
با اینکه موجودات داراى صفات و آثار و افعال هستند; اما هیچ کدام از خود استقلالى ندارند. کسى که بداند حقیقت وجود در ممکنات ربط محض است, مى داند که فعل او در عین اینکه فعل اوست و از او سر مى زند, فعل خدا نیز هست. جهان در عین ارتباط محض و وابستگى خالص, مظهر قدرت خدا و اراده و علم و فعل نیز هست. و این است معناى منزلت بین المنزلین و امر بین الامرین.(15)
مقصود از امر, عقیده شیعه است و مقصود از امرین, عقیده جبر و تفویض است. و معناى آن این است که انسان نه از روى اجبار کارهاى خود را انجام مى دهد که از خود اختیارى نداشته باشد و همانند ماشین خودکار باشد و نه آنکه در کارها استقلال دارد و دست خدا بسته و کار خدا تعطیل است; بلکه کارهاى انسان از روى اراده و اختیار سر مى زند و نیروى مصرفى در انجام کار, از خداست.
قدرت و نیروهاى انسان از نیروهاى ظاهرى و باطنى و اعضاى بدن و هرچه در انجام کار دخالت دارد ـ خواه از اسباب و علل فعلى باشد و یا از شرایط و چیزهایى که سبب رغبت به طاعت مى شود و یا انسان را از گناه باز مى دارد ـ همه از فیض و بخشندگى و لطف رحمانى اوست و با تمام اینها, باز هم انسان در انجام کارهایش مختار است. اگر بخواهد آن را انجام مى دهد و اگر بخواهد آن را ترک مى کند. اگر طرف ایجاب را گرفت و به دنبال انجام کار افتاد, آن کار انجام مى گیرد و اگر طرف سلب را اختیار کرد و حرکتى ننمود, آن فعل ترک مى شود و هر کدام از فعل و ترک, در تحت اختیار اوست و در انجام آن آزاد است و در عین حال خود او در تحت قدرت خداست و هر چه دارد از خدا دارد.
کسانى که قائل به تفویض شده اند, انسان ممکن الوجود را از مرز خود بیرون برده و به مرز واجب الوجود رسانیده اند و مشرک هستند و کسانى که قائل به جبر شده اند, خدا را از مقام خود پایین آوره و در مقام ممکن الوجود قرار داده اند و کافرند.
و امر بین الامرین, راه میانه است براى امت محمد(ص) که حافظ مقام ربوبى و حدود امکانى است. جبرى مذهب نه فقط به خدا که بر ممکنات نیز ظلم کرده است و تفویضى نیز بر خدا و ممکنات ستم کرده و امر بین الامرین حق هر صاحب حقى را به او داده است.(16)

امر بین الامرین از دیدگاه قرآن

خداوند در قرآن کریم حقیقت امر بین الامرین را به انسان گوشزد نموده و به او توجه داده است که افعالى که از او صادر مى شود, از روى اراده و اختیار اوست و در عین حال وابسته به ذات اقدس حق است. اینک نمونه اى از آن آیات مورد بررسى قرار مى گیرد:
1ـ ((و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمى))(17) اى رسول ما, تو تیر نینداختى در آن حال که مى انداختى ولکن خدا انداخت. در این آیه رمى, هم به رسول استناد داده شده و هم به خدا و توان و نیروى انداختن از خدا قرار داده شده است و رمى را اثبات کرده است از جهتى که آن را نفى کرده است; زیرا رمى که از پیامبر بوده, در عین حال از توانایى شخصى و استقلال خودش نبوده است; بلکه از قدرت خدا بوده است.
2ـ ((و ما تشائون الا ان یشإ الله))(18) و نمى خواهید مگر خدا بخواهد. از یک طرف خواستن به بشر استناد داده شده و از طرف دیگر اصل خواستن و قدرت بر آن, از طرف خدا قرار داده شده است; نه به این معنا که دو فاعل وجود دارد; یکى خدا و یکى انسان و یا اینکه دو کار با اشتراک صورت مى گیرد; بلکه به این معنا که خواست انسان, ظهور خواست خداست و حقیقت, ربط و وابستگى به خداست.
3ـ در آیات مربوط به داستان حضرت خضر و حضرت موسى گاهى فعل به خدا نسبت داده شده است; مانند: ((فاراد ربک ان یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهما))(19) پروردگارت اراده کرد تا آن دو یتیم به نیروى جوانى برسند و گنج خود را استخراج کنند. و گاهى به خضر و موسى نسبت داده شده است; مانند: ((فاردنا ان یبدله ربه))(20) ما خواستیم که پروردگارش او را عوض کند.
4ـ گرفتن جان گاهى به خدا استناد داده شده; مانند ((الله یتوفى الانفس حین موتها))(21) خدا در هنگام مرگ جانها را مى گیرد. و گاهى به فرشته مرگ استناد داده شده است; ((قل یتوفیکم ملک الموت الذى وکل بکم))(22) بگو جان شما را فرشته مرگ مى گیرد که بر شما گماشته شده است, و گاهى به فرشتگان استناد داده شده است; مانند: ((و لوترى اذ یتوفى الذین کفروا الملائکه))(23) و اگر ببینى فرشتگان را در هنگام جان گرفتن کسانى که کافر شده اند.
5ـ اضلال و گمراهى کردن, گاهى به خدا نسبت داده شده است, مانند: ((و یضل الله الظالمین))(24) و گاهى به ابلیس; مانند: ((انه عدو مضل مبین))(25) و گاهى به بندگان, مانند: ((و اضل فرعون قومه)). (26)

امر بین الامرین از دیدگاه روایات

روایات بسیارى در توضیح و تبیین امر بین الامرین از امامان معصوم علیهم السلام وارد شده است که به برخى از آنها اشاره مى شود:
1ـ امام هشتم(ع) فرمود; خداوند فرموده است: اى پسر آدم آنچه را براى خودت مى خواهى با خواست من است و با نیروى من واجبات را انجام مى دهى وبا نعمت نیرویى که به تو داده ام بر معصیت توانا شده اى. من تو را شنوا, بینا و نیرومند آفریدم. هر نیکى که به تو برسد, از خداست و هر بدى که به تو برسد از خودت مى باشد. از این روست که من به نیکیهاى تو از تو سزاوارترم و تو به بدیهاى خودت سزاوارترى. آنچه را من انجام مى دهم, در آن پرسشى نیست و هر آنچه که آنها انجام دهند, پرسش دارد.(27)
خداوند به نیکیهاى انسان سزاوارتر است, از این جهت که نیروهایى که در انجام کار صرف مى شود, از لطف اوست و مردم به بدیهاى خود سزاوارترند; زیرا از بدى اختیار خود, نیروهاى الهى را در نافرمانى خدا صرف مى کنند.
این حدیث بر این مطلب دلالت دارد: نیروهایى که انسان با آنها کارهاى خود را ـ از اطاعت و معصیت ـ انجام مى دهد, از خداست و به کارگیرى آن نیروها در راه گناه و به دست آوردن زشتیها از اختیار آنهاست; از این جهت به گناه و بدى خود سزاوارترند.
کارهاى خدا پرسش ندارد; زیرا موافق با عدل است و کارهاى مردم پرسش دارد; زیرا بر خلاف عدل و انصاف, نیروهاى خدادادى را در راه نافرمانى او صرف مى کنند.
2ـ امام باقر و امام صادق(ع) فرمودند: خداوند مهربانتر از آن است که بندگانش را بر گناه مجبور نموده, سپس آنها را عذاب کند و خداوند بالاتر آن است که چیزى را بخواهد و به وجود نیاید. سوال کردند: آیا میان جبر و قدر راه سومى هست؟ فرمود: بلى چیزى هست که از میان آسمان و زمین وسیعتر است.(28)
این حدیث بر دو قاعده عقلى دلالت دارد: 1ـ مهربانى خدا, با قول به جبر سازگار نیست.
2ـ خداوند با قدرت بى پایانش هیچ گاه مغلوب نمى شود. خداوند به مردم نیرو بخشیده تا بتواند با اراده و اختیار خود کارهایشان را انجام دهند و اگر نافرمانى کنند, خدا مقهور نشده و مى تواند از نافرمانى جلوگیرى کند.
3ـ مردى از امام صادق(ع) پرسید: فدایت شوم آیا خداوند مردم را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمود: خداوند عادلتر از آن است که آنها را بر گناه اجبار کرده, سپس آنها را عذاب نماید!
پرسید: آیا افعال را به دست خود مردم سپرده و خود, کارى ندارد؟
فرمود: اگر اینطور بود, امر و نهى نمى کرد!
پرسید: آیا میان این دو چیز, امر دیگرى هست؟
فرمود: بلى چیزى وسیعتر از آنچه میان آسمان و زمین است.(29)

نتیجه بررسى

پس از ثابت شدن سه اصل مذکور (1ـ هر کارى که حرمت آن ثابت نشده باشد حکم آن اباحه است; 2ـ کسى بر کسى ولایت ندارد; 3ـ انسان داراى اراده و اختیار است و با اراده و اختیار کارهاى خود را انجام مى دهد) باید گفت در مذهب شیعه انسان کمال آزادى و حریت را داراست; چرا که انجام هر کارى براى او مباح است و از انجام آن منع نشده است; ولایت و قیمومت کسى بر او ثابت نشده است تا او را امر و نهى کند و از انجام کارى که مى خواهد بکند, جلوگیرى کند. در انجام کار خود اختیار و اراده کامل دارد و با اراده خود کارهایش را انجام مى دهد; جبر و قهر و اکراهى او را وادار به انجام کار و یا ترک آن نمى کند.

مرزهاى عقلى و شرعى آزادى

آزادى و حریتى را که انسان از این سه اصل به دست آورده است, به دسته و گروه خاصى اختصاص ندارد و تمام افراد انسان از آن برخوردار هستند; لیکن به کارگیرى این آزادى براى تمام افراد انسان در هر راه و در هر خواستى ممکن نیست; زیرا شعاع آزادى افراد انسان در مسیر حرکت, به هم مى رسد و برخورد مى کند.
خواسته هاى بى حد و حصر تمام افراد انسان, آنها را به نزاع و اختلاف با هم مى کشاند و در نتیجه اختلاف و نزاع, خواسته هاى آنها نافرجام مى ماند و یا قوى, ضعیف را پایمال کرده و حقوق او را تضییع مى کند.
پس براى رفع اختلاف و براى تعدیل و کنترل خواسته ها و به کارگیرى آزادیهاى افراد بشر, باید قانون باشد. قانونى که بتواند پاسخگوى نیازها باشد, بر کسى ستم نکند و نارسایى نداشته باشد. لیکن سخن در این است که چه کسى باید این قانون را وضع کند؟
قانونگذار باید یک انسان شناس کامل باشد که از تمام اسرار و ریزه کاریهاى جسم و جان و عواطف و غرائز درون انسانها با خبر باشد و تمام پدیده هاى اجتماعى را که در هنگام زندگى افراد با یکدیگر در دل اجتماع پیدا مى شود, بداند و نیز از تمام نیازمندیهاى اجتماعى و قوانینى که انسان را به تکامل مى رساند, با اطلاع باشد. آرى قانونگذار باید آفریدگار بشر باشد که از تمام رموز و اسرار آفرینش باخبر است و به تمام نیازمندیهاى ساختمان بدن او آگاه است و فطرت اصلى بشر را که در هیچ زمان و مکانى تغییر نمى کند, در نظر دارد و بر طبق خواست طبیعى آنها, قانون را وضع کرده است.
((فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها))(30)
وقتى قانون روى فطرت ثابت بشرى وضع شود, همیشه زنده و قابل اجراست; زیرا تمام غرائز و تمایلات بشرى از آغاز آفرینش تا انجام آن تغییر نخواهد کرد. ما از قانون همان استفاده را مى کنیم که یاران پیامبر مى کردند و گذشت زمان و پیشرفت دانش بشرى تنها به ما امکاناتى را داده که بتوانیم از قرآن و سنت استفاده بیشترى ببریم و بینش ما به حقائق احکام الهى بیش تر شود.
بشر نمى تواند چنین قانونى را وضع کند; زیرا بشر به تمام مصالح و مفاسد آگاهى کامل ندارد. قانونى که او وضع مى کند, دستخوش هواى نفس, ارتباطها و دیگر ناعدالتیهایى است که نمى تواند پاسخگو بوده و حقوق تمام افراد جامعه را تضمین کند.
بشر به تمام نیازمندیها, نیکیها و زشتیها آگاهى کامل ندارد و اگر در اخلاق اظهار نظر کند, اندیشه خود را بازگو مى کند و چه بسا دچار اشتباه نیز مى شود و آنچه را نیک دانسته, بد باشد و یا آنچه را بد دانسته, نیک باشد.
هیچ بشرى نمى تواند به فطرت اصلى بشر دست یابد و به تمام نیازمندیهاى او آگاهى پیدا کند. در میان دانشمندان انسان شناس و جامعه شناس, کسى نیست که بگوید من از تمام اسرار پیچیده اجتماعى که در اثر روابط مخصوص افراد حاصل مى گردد, با خبرم و یا تمام نیازمندیهاى انسان را مى شناسم.

آیا نصب پیامبر و امام با آزادى بشر مخالفت دارد!؟

پس از آنکه روشن شد انسان در به کارگیرى آزادى نیاز به قانون دارد و این قانون را باید خدا وضع کند, براى ابلاغ این قانون از طرف خدا به بندگانش نیاز به پیامبر ضرورى مى نماید. پیامبر بشر است و مانند دیگر انسانها روزى از دنیا رحلت مى کند. بنابراین پس از پیامبر باید کسى که در علم و کاردانى و دیگر صفات مانند اوست, حضور داشته باشد تا قانون را نگهدارى, اجرا و تبیین نماید و او امام است.
در اعتقادات شیعه پیامبر و امام باید معصوم بوده و از گناه و خطا و اشتباه مصون باشند, تعیین پیامبر و امام باید از طرف خدا باشد; زیرا جز خدا کسى نمى داند معصوم کیست که او را براى پیامبرى و یا امامت معرفى کند. حال این پرسش پیش مىآید که آیا نصب پیامبر و یا امام از طرف خدا با آزادى و حریت انسان مخالفتى ندارد!؟
دکتر محمد عماره در کتاب ((المعتزله و مشکله الحریه الانسانیه)) ـ در بخش البعد السیاسى للحریه ـ در اعتراض به شیعه در عقیده معصوم بودن امام و منصوب شدن او از طرف پیامبر, اعتراض کرده و چنین بیان داشته است: کسانى که مى گویند پیامبر درباره امامت وصیت کرده و پس از خود على بن ابى طالب[ع] را معین کرده است و پس از على بن ابى طالب[ع] فرزندان او به امامت رسیده اند و راه امامت و حکومت علیاى اسلام را منحصر در وصیت مى دانند,[ آن هم] وصیت به ذات امامان نه وصیت به صفات[ او], و اراده مردم در امامت دخالتى نداشته و آنها هیچ گونه اختیارى از خود در تعیین امام ندارند, امام حجت بر مردم است و از اشتباه کردن معصوم است, امام مصدر قانونگذارى و تشریع در امور دین و دنیاست, امام در زمان خودش از خدا سخن مى گوید و دیگر مطالب غلوآمیز که زیر مجموعه عقیده به نص در امامت و شناخت باطنى است, امامت را حکومت کاهنها قرار داده اند که حاکم را سایه خدا بر خلق مى پندارند و او را صاحب حق الهى مى شمارند مانند کاهنهاى کلیساى اروپا در قرون وسطى.
وى در ادامه مى نویسد:
معتزله این اندیشه ها را انکار کرده و با آن به مبارزه برخاستند; زیرا دیدند اعتقاد به نص و وصیت در امامت, آزادى و اختیار را در مهمترین مسائل حیاتى از انسان مى گیرد و گفتند عقیده به نص و وصیت, توهمى بیش نیست که تنها, اثر انسان و قدرت وى را و اختیار و آزادى او را در حکومت علیاى جامعه اى که در آن زندگى مى کند, از او مى گیرد. و گفتند اگر امام باید معصوم باشد به اعتقاد اینکه حجت است, پس باید از او رفع تکلیف شود و رفع تکلیف از پیامبران نشده است تا چه رسد به امام که مقام او پایینتر است.(31)
در این سخن چند اعتراض به عقائد شیعه شده است که به آنها اشاره کنیم و سپس از آنها پاسخ مى گوییم:
1ـ امام مصدر قانونگذارى و تشریع است;
2 ـ اعتقاد به معصوم بودن امام سبب رفع تکلیف از او مى شود;
3ـ اعتقاد به نص بر امامت, با آزادى و حریت انسان مخالفت دارد.
اما پاسخ اعتراض اول روشن است; زیرا هیچ عالمى از علماى شیعه در کتاب خود ننوشته است که قانونگذارى و تشریع با امام است.
شیعه عقیده دارد, قانونگذار خداست و پیامبر, واسطه میان خدا و خلق براى تبلیغ قانون الهى است. و اگر در روایات شیعه به چشم مى خورد که حدود برخى از احکام را پیامبر بیان کرده است, به معناى قانونگذارى پیامبر در برابر خدا نیست; بلکه خداوند پس از تعیین اصل قانون و ابلاغ آن به پیامبر, در برخى از موارد, تعیین حدود قانون را به او تفویض کرده است. این روایات تفویض در تشریع را از طرف خدا براى پیامبر در تعیین حدود برخى از احکام داده است, نه اینکه اصل تشریع و قانونگذارى را در برابر خدا به وى تفویض کرده باشد. اما شیعه این عقیده را نسبت به امام ندارد و مى گوید; امام حافظ سنت پیامبر و مجرى آن است و هر چه مى گوید از پیامبر به او رسیده; یا از طریق مشافهه امیرالمومنین على بن ابى طالب(ع) و یا از راه نوشتن احکام به دست آن حضرت و به صورت کتاب از امامى به امام دیگر مى رسیده و یا از راههاى دیگرى که در جاى خود مشخص شده است.
و اما پاسخ به اعتراض دوم; یعنى لزوم عصمت در امام. لزوم عصمت در امام, بحث پردامنه و گسترده اى است که از اوائل اسلام تا امروز مورد سخن بوده است. ما در این مقاله اشاره اى به معناى عصمت و برخى از دلیلهاى آن مى نماییم.

پی نوشت ها :

15 ـ همان, ص73.
16 ـ همان, ص74.
17 ـ سوره انفال, آیه7.
18 ـ سوره دهر, آیه30.
19 ـ سوره کهف, آیه82.
20 ـ سوره کهف, آیه81.
21 ـ سوره زمر, آیه 42.
22 ـ سوره سجده, آیه11.
23 ـ سوره انفال, آیه50.
24 ـ سوره ابراهیم, آیه27.
25 ـ سوره قصص, آیه105.
26 ـ سوره طه, آیه79.
27 ـ کلینى, اصول کافى, انتشارات اسلامیه, تهران, 1392ق, ج1, ص297, حدیث12.
28 ـ همان, ص296, حدیث9.
29 ـ همان, ص279, حدیث11.
30 ـ سوره روم, آیه30.
31 ـ دکتر محمد عماره, المعتزله و مشکله الحریه الانسانیه, انتشارات الموسسه العربیه للدراسات و النشر, ص188.


نویسنده: سید نورالدین شریعتمدار جزائرى

منبع: فصلنامه علوم سیاسی

 نوشته شده توسط کمیل سعیدی در تاریخ چهارشنبه 88/12/26 با موضوع نظر